نامه اي به خداي ابراهيم،موسي،عيسي و محمد:
خدا....خدا...خدا....خدا...خدا
خلقت را مي بيني؟!...مي بيني که چگونه رفتار مي کنند!
قلب پيامبرانت را چه؟...
مسيح را ببين که چگونه قلبش به درد آمده...
موسي را بنگر که ديگر روي نگاه کردن به برادرانش را ندارد....
خدايا...بشر به کجا رسيده که ديگر حتي به مقدسات و پيامرشان رحم نمي کند؟...
مگر مقدس تر از پيامبر هم پيدا مي شود که اينان اينچنين با آنها رفتار مي کنند؟....
خدايا قلبم پر از درد است از اين اقليتي که اکثريت را به بازي گرفته اند....
از اين دنيا که مردماني اينچنين دارد،انسان هايي که به هم نژادهاي خود رحم نمي کنند!...
از رمز داوينچي که نام پاک مريم و زاده اش را زير پاي آلوده اش له مي کند!...
موسي را تحت تاثير قرص هاي روان گردان مي داند!...
محمد آخرين فرستاده ات را به شکل کثيف ترين حيوانات به تصوير مي کشند و قرآنش را،کتاب تو را به شکل يک بمب خطرناک !