سلام .
مشغول خوندن وطالب وبلاگ بودم كه موسيقي وبلاگتون روشن شد .
با حرفهاي آيت اله ناصري ديگه گريه امون نداد بقيه رو بخونم . بد نيست اين مطلب رو تو وبلاگتون بنويسيد .
نميدنم اين از بي لياقتي ماست يا ... ؟
دو روز پيش يه جوان داشت برام حرف ميزد . مي گفت تو شب هاي قدر ، من و مادرم و خواهرم رفته بوديم مسجد تا صبح دعا ميكرديم كه خدايا يا ما رو بكش يا پدرمون رو . مي دونيد چرا؟
چون هر شب نصف شب اون بيداره ، نصف شب خواهرش . نكنه پدرش تو خواب اونها و مادرشون رو بكشه! ميگفت برم خونه ، تو راه دل تو دلم نيست ببينم مادرم زنده هست ؟ يا نه ؟ مي گفت چند روز پيش رفتم خونه ديدم مادرم افتاده رو زمين كبود ، اينقدر پدرم سرش رو زده بود به ديوار بعضي وقتها حافظش ديگه كار نميكنه .
گفتم آخه چرا؟
گفت: معتاد شد . دوستاش به خلاف كشيدنش . همه چيز رو فروخت الان مستاجر هستن . از بيكاري به فروش مواد مخدر و قاچاق رو آورده.
تازگيها شيشه ميكشه . نميدونم ديگه چي مصرف ميكنه . حالش بد ميشه هممون رو ميزنه . آبرومون تو فاميل و آشنا رفته. همه ميگن اينها با پول حرام بزرگ شدن ... يه جور ديگه نگاهمون ميكنن .
نميدونيد مثل ابر بهار گريه ميكرد ، دستاش سرد شده بود . لباش ميلرزيد و همين طور اشكاش ميريخت . گفت: آخه خدا ما رو نميبينه ؟
چرا امام مهدي به داد ما نميرسه مگه شما نگفتيد همه چي رو از اون بخواهيم ، پس چرا ؟...
منم لال شده بودم . ديگه نميتونستم خودم رو كنترل كنم . اشكهام تنها همدلي با اون شده بود . تو دلم ميگفتم : آقا چرا ؟ ...
دوست گرامي ! براي اون دختر و براي ديگر آدمهاي گرفتار دعا كنيد . اگه به حرفهاي آيت اله ناصري عمل ميكنيد ؟ به آقا بگيد : اين مبشرات كي مياد ؟ كي ؟ كي؟ ............
من مثل اينكه وضعم خيلي خرابه ! به حرم راهم نميدن .
يا علي