سفارش تبلیغ
صبا ویژن


:: پایگاه‌های منتخب ::

:: لینکستان::




وجود عنصری به نام آزاد اندیشی در مفهوم روشنفکری، باعث سرکش شدن روشنفکری شده است و از آن‌جا که آزادی در فرهنگ معاصر مدرنیستی مقامی شبه قدسی دارد، آزاد اندیشی قلب تپنده انواع روشنفکری شده است. به‌گونه‌ای که روشنفکری بدون آزاد اندیشی هیچ معنا و مفهومی نخواهد داشت.

تا به امروز هیچ گونه تلاشی برای شناخت مفهوم آزاد اندیشی صورت نگرفته است اما با کمی دقت متوجه می‌شویم میان مبانی تمام گونه های روشنفکری مانند مارکسیستی، فاشیستی و ... علی رغم تخالف شدید، یک نقطه اشتراکی بنیانی به نام آزاد اندیشی وجود دارد.همچنین بسیاری از جریان‌های روشنفکری در ایران بر مبنای تفکرات امثال گاندی، لنین، ژان‏پل ساتر و ... بوده است.

انسان باید در آزاد اندیشی از تمامی تعلقات مکتبی و غیر مکتبی و تصورات آزاد باشد و اندیشیدن به دور از تعلقات و تصورات برای انسان آزاد اندیش افسانه و سرابی بیش نخواهد بود چرا که انسان روشنفکر قبل، بعد و هنگام ارائه مباحث روشنفکری انسان است و در تحلیل نهایی، این ماجرا، ماجرایی انسانی و مولود امیال و حدسیات انسان است که این حدسیات و تصورات مانع از آزاد اندیشیدن انسان می‌شود و همواره بر روی فکر بشر تاثیر می‌گذارد.

در روشنفکری دینی و تاثیرات دین بر آزاد اندیشی نیز می‌توان گفت روشنفکری دینی پدیده‌ای ممکن و مطلوب است اما علی رغم این نمای زیبا و خوش جاذبه، نمای دیگری نیز وجود دارد که هر قدر روشنفکر به دین پایبند باشد از میزان آزاد اندیشی و روشنفکری او کاسته می‌شود و هرقدر آزاد اندیش‌تر باشد از دین و آیین خود فاصله خواهد گرفت.

پس چنین می‌توان نتیجه گرفت که روشنفکری دینی نیز بدلیل نبود آزاد اندیشی‏ای که ساخته بشر مدرنیست است موجودیت نخواهد داشت و ناممکن خواهد شد. البته باید توجه کرد واژه روشنفکری یا منورالفکری اساسا پرورش یافته مکاتب غربی و غیر الهی است که با این اوصاف درمی‏یابیم روشنفکری دینی اساسش بر روی تفکر غیر دینی مکاتب مدرن غربی ساخته شده و این نیز می‏تواند دلیل دیگری بر رد روشنفکری دینی باشد.




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

87/9/22 3:6 ع

بیش از نیم قرن است که جهان عرب به‌ویژه فلسطین در بحرانی شدید و طاقت فرسا فرو رفته است که نه تنها افکار میلیون‌ها مسلمان عرب بلکه ذهن بیش از یک میلیارد جمعیت مسلمان جهان را به خود مشغول داشته است. از هنگامی که نقشه‌ی تاسیس کشوری به نام اسرائیل در قلب خاورمیانه با هم‌دستی استعمارگران به اجرا در آمد و به قتل عام، آوارگی، اخراج و تبعید مردم ستمدیده فلسطین انجامید، جز ویرانی، نسل‌کشی، نفاق افکنی میام ممالک عرب چیز دیگری به بار نیاورد.

صهیونیسم از اواخر قرن نوزدهم در عرصه بین المللی ظاهر شده و نقش امپریالیستی خود را همچنان ایفا می‌کند تا جایی که مفهوم امپریالیست را نمی‌توان جدا از صهیونیسم تصور کرد.

خاورمیانه سالیان متمادی است که به لحاظ موقعیت سوق‌الجیشی، وجود منابع عظیم نفتی و دیگر منابع زیرزمینی، کانال سوئز و ... مورد توجه جهان‌خواران بوده و بدان دست یازی می‌کنند، آنان شب و روز در تلاشند تا منافع خود را بیش از پیش حفظ کنند و جای خود را مستحکم‌تر نمایند.

استعمارگران در خاورمیانه نقشه‌ای طرح کرده و آوارگی و دربدری یهودیان را بهانه قرار دادند و به سرزمین مقدس فلسطین چشم دوخته و با این دستاویز که یهودیان آواره باید وطنی داشته باشند، فلسطینیان را بیرون راندند و میهمان نا‌خوانده را جایگزین آنان کردند و آوارگی را نصیب مردم بی‌پناه فلسطین نمودند.

در پایان جنگ جهانی اول، بعد از فروپاشی حکومت عثمانی در ترکیه، ملت فلسطین به حق حاکمیت مجزا و مستقل خود در تمامی سرزمین فلسطین رسیده و به موجب قانون 22 قرارداد جامعه ملل، جوامعی را که از ترکیه جدا شده بودند به عنوان "ملل مستقل موجود" به رسمیت شناخته بود. موضع اعراب که متکی به اصل حقوق بین الملل است، فلسطین را متعلق به فلسطینی‌ها دانست و برای اسرائیل در هیچ گوشه‌ای از این سرزمین حق حاکمیت قائل نگردید و البته که اشغال نظامی یک سرزمین نیز برای نیروی اشغالگر با عث بوجود آمدن حقی نمی‌شود و تحولات مداوم جهانی هم قادر به پذیرش این امر نخواهد شد و قابل تصور نیست که حقی در نتیجه اعمال زور و از طریق جنگ به دست آید.

کشور فلسطین در قرون متمادی به اعراب تعلق داشته است و فقط شمار کمی از یهودیان در آن‌جا سکونت داشتند و در پایان جنگ جهانی اول نزدیک به یک دوازدهم جمعیت کشور را تشکیل می‌دادند و با اعراب روابط خوبی داشتند.

آیا صرف ادعای صهیونیسم مبنی بر حقوق تاریخی یهودیان در فلسطین ارزش قانونی دارد؟ در اینجا پاسخ منفی است، زیرا که چنین ادعایی نمی‌تواند به یهودیان حق حاکمیت در سرزمینی را بدهد که از قرن بیست به این سو متعلق به آنان نبوده است.

وعده بالفور(1) هم نمی‌تواند برای یهودیان ایجاد حق کند، زیرا کسی که چیزی را می‌بخشد باید قبلا مالک آن باشد. در مورد قطعنامه 29 نوامبر 1948 مجمع عمومی سازمان ملل دایر بر تقسیم فلسطین به دو بخش یهودی نشین و عرب نشین نیز صادق است، چرا که سازمان ملل هیچ نوع حاکمیتی بر فلسطین نداشت تا فلسطین را تقسیم کند.

دولت یهود از راه زور در سرزمینی مستقر شده است که متعلق به او نیست و عمل غصبانه اسرائیل هم هیچگاه مورد تایید اعراب نبوده و نخواهد بود.

بعد از آن‌که آمریکا وارث استعمار انگلیس و فرانسه شد و خود را قیم ملل ستمدیده و زجرکشیده قلمداد کرد، صهیونیسم نیز که هسته اصلی و مرکزی آن در آمریکا قرار دارد، همگام با او وارد صحنه چپاولگری در سطح جهانی شد و به‌خاطر پیش‌برد اهداف ناصواب خویش دست به توطئه‌گری و ایجاد آشوب و بلوا در گوشه و کنار جهان زد. طرح تاسیس کشوری به نام اسرائیل در سرزمین فلسطین را انگلیس ریخت و اجرای آن را صهیونیسم بین الملل بر عهده گرفت و در نتیجه یهودیان سرگردان که به نص صریح قرآن، مهر ذلت و خواری بر پیشانی‌شان زده شده است(2) جانشین ناحق ملت اصیل فلسطین گشتند.

اسرائیل مانند یک بیماری مسری است که باید آن را ریشه کن ساخت و یا گذاشت تا نهال وجود انسان‌ها را ریشه کن سازد. در هر کجا که صهیونیسم نفوذ پیدا کند جنایت پیشگی هم با او همراه است و فقط در خاورمیانه خلاصه نخواهد شد.

تنها راه باقیمانده که نتایج سودمندی به بار می‌آورد و ملت فلسطین را به هدف اصلی خود که همان استقلال واقعی و پایان بخشیدن به حکومت اسرائیل اشغالگر است می‌رساند، اتحاد و همبستگی امت عرب می‌باشد که در صورت بروز چنین امری پیروزی از آن اعراب به‌ویژه ملت مظلوم فلسطین خواهد بود و دیگر حکومتی به نام حکومت اسرائیل وجود خارجی نخواهد داشت.

اگر دنیای عرب با اتحاد و همبستگی خویش تحت یک رهبری منسجم و سیاست ملی مستقل درآید، ابر‌قدرت‌ها نخواهند توانست خط مشی سیاسی اعراب را دیکته کنند ولی تا زمانی که اعراب متحد نشوند و قدرت طلبی و خودخواهی زمامدارانشان مهار نگردد، نخواهند توانست بر استعمار شرق و غرب به‌ویژه اسرائیل پیروز شوند و این بلای بزرگ را از سر خود برطرف کنند.

منابع:
1) آرتور جمس بالفور وزیر انگلیس بود که در سال 1917 طی نامه‌ای به لرد روچیلد، نایب رئیس کانون نمایندگان انگلیس، مژده تشکیل وطن ملی یهود را داد.
2)آیه 61 سوره بقره

پی نوشت:
روز دوشنبه تجمعی علیه جنایات رژیم صهیونیستی از ساعت 10 صبح در میدان فلسطین اصفهان برگزار خواهد شد.




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

تلاش صهیونیست ها برای کسب درآمد و توسعه نفوذ مالی خود در زمینه ها و منابع مختلف سرمایه گذاری، تجارت، صنایع و تولیدی ایالات متحده آمریکا امری بدیهی و مبرهن است که در پیوند با دیگر روش های نفوذ - سیاسی، فرهنگی، نظامی و اجتماعی - یهودیان در ساختارهای حکومتی آمریکا، از اندیشه دولت جهانی یهود و صهیونیسم بین المللی نشأت می گیرد. چرخه شیطانی نفوذ یهود و صهیونیسم به مراکز قدرت سیاسی برای به دست گیری سکان هدایت منابع اقتصادی آمریکا به عنوان قدرت اول اقتصادی دنیا - که البته در شرایط فعلی در مواجهه با بحران مالی پیش آمده این قدرت رو به افول گذاشته - و هزینه کرد منابع مالی برای بسط و توسعه نفوذ سیاسی در مراکز تصمیم گیری و جلب حمایت های بی شائبه آمریکا از رژیم صهیونیستی در بین اهل تحلیل و رسانه در خصوص مسائل آمریکا و صهیونیست ها مشهود بوده و در عمق خود حاکی از سیطره اقتصادی یهودیان آمریکا در این کشور است. این امر به مدد تفکرات و اعتقادات عصبیت وار یهود نسبت به امکانات و ثروت دنیا که آن را مطلق به قوم برتر یهود می پندارد و همچنین تنگناهای تاریخی در خصوص وضعیت مالی یهودیان در طول تاریخ در جوامعی که در آنها زندگی می کردند و به دلیل تفکرات خاص از کارهای اقتصادی در اروپا منع شده بودند، شکل گرفته است. سرمایه داران صهیونیست در این میان نقش ویژه ای در آمریکا ایفا نموده اند.
از مشهورترین خاندان های ثروتمند یهودی که در دو قرن گذشته در اروپا و ایالات متحده فعال بوده اند و سهمی بزرگ در تاسیس اسرائیل غاصب در سرزمین های اشغالی فلسطین داشته و دارند، خاندان «روچیلدها» هستند. ابعاد نفوذ روچیلدها در سرمایه داری غرب به گونه ای برنامه ریزی شده قابل بررسی است. گفتار خانم «هاناآرنت» مورخ و روزنامه نگار یهودی از این واقعیت این گونه پرده برمی دارد: «برای اثبات فکر عجیب دولت جهانی یهود چه دلیلی بهتر از خاندان روچیلد که تابعیت پنج دولت مختلف را دارد و دست کم با سه دولت در همکاری نزدیک بود، دولت هایی که تنازعات مکرر میان آنان هرگز حتی لحظه ای یکپارچگی و پیوند منافع بانکدارانشان را (که از خانواده روچیلد بودند)متزلزل نساخت.»
با سرمایه روچیلدها، کمپانی «رویال داچ شل» تاسیس شد که بزرگترین مجتمع انحصاری اروپا است و به «اختاپوس بین المللی» شهرت یافته است. همچنین نام روچیلد در کنار راکفلرهای آمریکا به عنوان پیشگامان استخراج نفت از خاورمیانه و روسیه شهرت دارد. پس از جنگ جهانی دوم، سرمایه های روچیلد در ایالات متحده قدرتمند سرمایه گذاری شد.
از دیگر چهره های سرشناس و سرمایه دار صهیونیست آمریکا، سناتوری از ایالات آریزونا است که صاحب کارخانجات بزرگ سیگارهای آمریکایی است. این سرمایه دار متنفذ آمریکایی، «باری موریس گلدواتر» است. این سناتور یهودی الاصل آمریکایی در زمان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران، انقلاب اسلامی را تهدید به نابود کردن پالایشگاه های عمده ایران از جمله پالایشگاه آبادان نمود.
کمک های مالی و حمایت های سیاسی او از رژیم صهیونیستی و توسعه اندیشه صهیونیسم به ویژه در کمیته کمک های خارجی کنگره آمریکا دلیل روشن نقش و نفوذ صهیونیست ها در ساختار اقتصادی آمریکا است.
خانواده «راکفلر» که تاکنون سه نسل به آمریکا تحمیل کرده است، شایان ترین خدمات را به صهیونیسم و امپریالیسم نموده اند. اگرچه راکفلرها خود یهودی نیستند، اما مشاوران رده بالای یهودی - صهیونیستی، آنها را در امورات حقوقی، اقتصادی و... یاری می نمایند. «جان دیویسن راکفلر» (1937 - 1839 م) در 61 سالگی شغل حسابداری را برگزید و سه سال بعد به دلالی و خرید و فروش کالا پرداخت و از معروفترین صاحبان صنایع آمریکا شد. شرکت «استاندارد اویل» را برای جمع آوری و فروش مواد نفتی تاسیس نمود و در صنعت پالایش نفت مقام اول را احراز نمود. سپس با تحت فشار گذاشتن شرکت خطوط راه آهن، آن را در اختیار گرفت. پسر او راکفلر دوم (1960 - 1974 م) عملیات اقتصادی پدر را دنبال کرد. «نلسون آلدریج راکفلر» نوه راکفلر بزرگ به فرمانداری نیویورک رسید و نقشی موثر در سیاست خارجی آمریکا یافت. اصل چهار ترومن که پای آمریکا را به ایران عهد پهلوی باز کرد، از ابتکارات مشاوره ای وی به رئیس جمهور دموکرات اسبق آمریکا بود. این خانواده برای کسب شهرت و محبوبیت و فرار از مالیات به کارهای خیر از قبیل تاسیس بنیاد خیریه، دانشگاه شیکاگو و... نیز پرداخته اند. سرمایه داران صهیونیست آمریکا که در اقتصاد این کشور نفوذ دارند و از قبل این نفوذ به ثروت هنگفتی رسیده و آن را در راستای منافع صهیونیسم و حمایت از رژیم صهیونیستی هزینه می کنند، بی شمارند. به گونه ای که شرح نقش و نفوذ آنها در ساختار اقتصادی آمریکا و به تبع آن دیگر مراکز حکومتی می تواند به تنهایی موضوع پژوهش مستقلی باشد.




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

«. . .»
87/9/10 6:0 ع

 

راه و رسم پرواز بیاموز!

  سفری در راه است
. . . 
 




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]


اخوان‌الرضوان با حمله به دفتر شرکت صهیونیستی نستله در تهران اعلان موجودیت کرد، و اندکی بعد با موفقیت صفحه‌ی وب این شرکت را پایین آورد. این اتفاقات نهایت یک رشته‌ی چند ساله از اعتراضات و پی‌گیری‌های مسالمت‌آمیز دانشجویی نسبت به حضور رسمی این شرکت صهیونیستی در ایران و سهل‌انگاری مدیران مسئول نسبت به این امر در عین منویات رهبر انقلاب و مستندات صریح قانونی بود.

آن چه اخوان‌الرضوان را شایسته‌ی تأمل می‌دارد، یا می‌توان آن را در مقایسه‌ی با تشکیلات اخوان‌المسلمین نهاد، آن است که هر دو آن‌ها، به مراتب، از منطقی واحد پیروی می‌کنند؛ این گروه‌ها برآیند جریان‌های اجتماعی اصیل و ژرفی هستند که بر ممشای اسلام‌باور خود هر گونه عدول از آرمان‌های اسلامی را برنمی‌تابند و در ناامیدی از رویه‌های معمول، از به کار بستن رفتارهای خشن ابایی ندارند

اخوان‌الرضوان متعلق به نسلی است که بسیاری‌شان نه تنها روزهای آغازین انقلاب، که حتا حضرت روح‌الله، قدس الله سره الشریف،‌ را به چشم ندیده‌اند؛ اما باور به انقلاب اسلامی و رهنمود امام امت در نگاه داشتن "بغض انقلابی" در سینه‌ها را از او الهام گرفته‌اند و با هم‌آن تعصب و پای‌مردی بر آرمان‌های جهانی انقلاب مانده‌‌اند و از به کار بستن شیوه‌های انقلابی ابایی ندارند

این به آن معنا است که جریان انقلاب‌ناباور و یأس‌پراکن در فرونشاندن موج اندیشه‌ی انقلاب اسلامی و تحریف آن توفیق چندانی نداشته است و جریان انقلاب توانسته است تا بنیادی‌ترین باورها و رویه‌های خود را در نسل تابعین خود نهادینه کند و این نسل تابعی مأیوس نیست

دریافت دیگر از این ابراز یله‌ی خشم انقلابی این می‌تواند باشد که حزب‌الله چون همیشه در حال آزمودن اجتهادات خویش در استمرار انقلاب اسلامی است.
این اجتهاد از آن است که حزب‌الله انقلاب اسلامی را باور دارد و نه آن را به سرانجام رسیده می‌داند و نه به انتها رسیده؛ این گونه با تعریف انقلاب اسلامی به مثابه‌ی جریان مستمر برانداختن رویه‌های غیراسلامی مستقر و بنای منطق و معماری توحیدی آرمانی، نتیجه آن خواهد بود که اجتهاد و نقد رویه‌های موجود و رسیدن به رویه‌های تازه، ذاتی انقلاب است.

صدر اجتهاد انقلابی، امام امت است که در هرمی معرفتی بر بستری از آگاهی و تحلیل و اطاعت این براندازی‌ها و برساختن‌ها را تا آحاد حزب‌الله سریان می‌دهد و حرکت انقلاب اسلامی را استمرار می‌‌بخشد. با این همه این اجتهاد در مراتب پایینی خویش گاه با اجمال و ابهام همراه می‌شود و این همان چیزی است که از آن گاه به تدبیر انقلابی تعبیر می‌شود و گاه به استناد به بند میم وصیت‌نامه‌ی حضرت‌ روح‌الله، قدس الله سره الشریف، و مواقعی به تفسیر و تأویل منویات و بیانات رهبری،‌ و زمان‌هایی به بصیرت و زمان‌شناسی و گاه به احساس تکلیف شخصی.

منشاء اتخاذ این رویه آن است که حزب‌الله سنگینی بار استمرار انقلاب را هم‌واره بر دوش خود می‌بیند و در عین حال منطق مستقر و رویه‌های معمول گاهی کشش انقلابی لازم را ندارند، یا گاه حتا به نحوی انقلاب‌ناباور و ضدمنطقی توسط دیگرانی صورت‌بندی شده‌اند، و در نهایت با روح و عمق منویات و اجتهاد رهبر و کلان انقلاب اسلامی و آرمان‌های آن هم‌خوانی ندارند، و ناگزیر باید به اجتهاد از آن‌‌ها عبور کرد.

این البته واضح است که کلیت این مراتب اجتهاد را نمی‌توان نفی کرد؛ تأکیدات صریح امام امت بر لزوم بصیرت و تحلیل نیروهای حزب‌الله و حمایت از رفتارهای اجتهادی ایشان چون فتح لانه‌ی جاسوسی، یا تأیید برخورد با واداده‌گی و مماشات هسته‌ای دولت رفرم، و در رأس همه‌ی این‌ها سپردن سال‌های خطیر جنگ به اجتهاد جوان‌های انقلابی همه نشان از این دارد که این مراتب مشروع اجتهاد مایه‌ی حیات و حرکت هم‌واره‌ی انقلاب اسلامی بوده است. با این همه، این اجتهاد هم‌چون هر امر انسانی دیگر خالی از خطا نبوده است و مثلاً باز این خود رهبر بود که دانش‌جویان حزب‌اللهی را از برخورد اجتهادی با تجمعات و سخنرانی‌های مخالف بر حذر می‌داشت.

با این تفسیر در عین ذاتی دانستن امر اجتهاد در نسبت با انقلاب اسلامی، این سئوال مطرح است که هر یک از مراتب هرم حزب‌الله مجاز به چه مرتبه‌‌ای از اجتهاد هستند و ملاک حجیت هر یک از این اجتهادات و استناد آن به اجتهاد و رأی رهبر انقلاب چیست؛ نیز مرز میان اجتهاد صائب و خطا کجا است و چه کسی داور این میدان است؟

پاسخ به این سئوالات نه منحصر به کسانی است که رویه‌های خشونت‌بار و فراقانونی را می‌آزمایند که تمام آحاد حزب‌الله که بنا به اجتهاد خود از آراء ره‌بر و آرمان‌های انقلاب به فعالیت‌های عقیدتی،‌ علمی و عمرانی مشغول هستند نیز باید برای این پرسش‌ها پاسخی در‌خور داشته باشند.

حال زمانی که تعدادی دانش‌جو با اطلاعاتی دینی در حد احکام فردی، و بی‌‌اتصال مستمر و معنادار با روحانیت و با استناد به ترجمه‌ی فارسی پاره‌ای احادیث مجهول‌الحال یا بریده‌هایی از بیانات رهبری می‌خواهند دست به اجتهاداتی بزنند که گاه در رتبه‌ی اجتهاد و افتای شرعی است، چه قضاوتی می‌توان داشت؟

شرکت‌های اینتل،‌ نوکیا و پپسی همه کم‌ و بیش به اندازه‌ی شرکت نستله صهیونیستی هستند. با این همه در شرایط فعلی احتمالاً چاره‌ای از استفاده از محصولات اینتل نداریم، چه مثلاً شرکت دیگر تولیدکننده‌ی تراشه‌های پردازنده‌ی رایانه - ای‌ام‌دی - نیز صهیونیستی است. چشم پوشیدن از محصولات نوکیا شدنی اما همراه با دردسر است. محصولات پپسی اما از اضافات زنده‌گی ما است و کنار نهادن آن جز صاحبان این صنایع ضرری را متوجه کسی نمی‌کند. حال باید پرسید که ما بر مبنای کدام روش‌شناسی و کدام اجتهاد و با کدام استناد، به این نتیجه رسیده‌ایم که باید دفتر شرکت نستله را آتش بزنیم که از لحاظ میزان الزام ما به آن جایی میان نوکیا و پپسی است؛ این به آن معنا است که به راستی چرا ما به دفتر پپسی حمله نکردیم و چرا به دفتر نوکیا حمله نمی‌کنیم؟

از سوی دیگر حتا در دوران پیش از استقرار حکومت اسلامی هم رویه‌های خشونت‌بار هم‌واره با استفتاء و اجازه‌ی علمای دین و مجتهدان انجام می‌شده است و حال می‌توان پرسید مرجع و روحانی فعلی اخوان‌الرضوان شیعی کیست؟

با این همه باید پذیرفت زمانی که رسانه‌ی ملی حزب‌اللهی‌ها را عده‌ای مزاحم تلقی می‌کند و حتا برنامه‌سازی برای متدینین جامعه را به دست خرافه‌ساز‌ها و بی‌نمازها سپرده باشد، و با جریان‌های منتقد به بی‌اعتنایی و حذف برخورد می‌کند، یا نیروی مقاومت به عنوان عمده‌ترین چارچوب سازمان‌دهی نیروهای بسیجی، همت حزب‌الله را به قطره انداختن و نهال کاشتن و جمع‌آوری زباله از ارتفاعات مصروف داشته باشد، واضح است که جریان سیال حزب‌الله، متکی بر اجتهاد خویش و در جایی دیگر با منطقی به ظاهر نامعمول به حرکت خود در تحقق منویات ره‌بر و آرمان‌های انقلاب ادامه دهد.

نیز آن هنگام که برخورد با متهمان و مفسدان اقتصادی در لفافه‌ای از اما و اگر در جریان باشد، یا دستگاه امنیتی و قضایی با دلایلی واهی به ساده‌گی روحانیت عدالت‌خواه را به حبس بسپارد، و هم‌آن شبکه‌ی مفسد سیاسی و اقتصادی آرمان‌های انقلاب را با تساهل با شرکت‌های صهیونیستی سودا کرده باشد، طبیعی است حزب‌الله در این نامعادله‌ی تهی از منطق روش‌هایی را بیازماید که بی‌وساطت منطق قضات و سیاست‌مدارها و دست‌گاه امنیتی، رأساً به تصفیه‌ی حساب با صهیونیست‌ها بپردازد.

برداشت آخر از این اتفاقات، اهتمام به خشم و تلاش در بازسازی رویه‌های خشونت در میان حزب‌الله در تکمیل امکانات عمل جریان مذهبی، در عین اصالت دادن به گفت‌مان معرفتی و علمی حاکم بر نسل حاضر حزب‌الله است.

اتفاقاتی چون زلزله‌ی بم یا غائله‌ی دراویش گنابادی یا جریان ریگی‌ها و خیلی پیش از این‌ها، غائله‌ی کوی دانشگاه تهران، به ما نشان داد که در سال‌های پس از جنگ در عملیات سخت دچار ضعف شده‌ایم و در صحنه‌ی عمل ،عملاً، فاقد برنامه، سازمان‌دهی، مهارت و پشت‌بانی لازم هستیم.

در حالی که جریان حزب‌الله بعد از واقعه‌ی 14 اسفند 1359 تقریباً دیگر هیچ گاه صحنه‌ی درگیری‌های خیابانی را به صورت مطلق به حریف واگزار نکرد و مغلوب ایشان نشد، این که تجمعات اخیر ما در برابر سفارت‌های خارجی طی تاکتیک‌های ابتدائی ضدتجمع ناجا  شکسته می‌شود و حتا کار به جایی می‌کشد که فرمانده‌ی هتاک میدان به ضرب خواهران محجبه‌ می‌پردازد و ما تماشاچی هستیم، یا این که بسیج دانشجویی دانش‌گاه شهید شریف واقفی توانایی مقابله با اعتشاش و اهانت گروهک منحله‌ی دفتر تحکیم در مراسم تدفین شهدای گم‌نام را ندارد، از این است که در سال‌های پس از جنگ و روزهای حاکمیت دولت رفرم به موازات آزموده‌گی در برخوردهای نرم با منازعات، توانایی‌های سخت خویش را به مقادیری از دست داده‌ایم و گاه حتا در به کار بستن این روش‌ها دچار تردید و دودلی هستیم.

بسیاری از نیروهای حزب‌الله قواعد درگیری خیابانی را نمی‌دانند؛ نه می‌توانند با کمین خوردن خود مقابله کنند و نه می‌توانند برای حریف کمین پهن کنند؛ از نبرد چریکی و زنده‌گی در شرایط سخت تنها در خاطرات خوانده‌اند؛ از انفجارات، نقشه‌خوانی و جنگ شهر سر در نمی‌آورند. توانایی رهبری یک دسته‌ی عملیاتی را ندارند،‌ و پیچیده‌ترین عملیاتی که انجام داده‌اند اردوکشی سفر زیارتی راهیان نور بوده است. نسل فعلی ما کم و بیش از تذکر لسانی به قانون‌شکنان دچار خجالت است و در برخورد با خانمی که در خودرو روسری از سر انداخته به جای آن که بتواند فریاد بزند، آرزو می‌کند در چهارراه بعدی پلیس ارشاد در انتظار باشد.

البته از سویی دیگر این اهتمام به خشونت می‌تواند بازگشت بی‌مبنا به راه‌حل‌های سرراست و سطحی باشد؛ استمراری از دل‌زده‌گی از فعالیت‌های نظری و یا بی‌اعتقادی به کار بلند یا عادت به عمل‌گرایی بسیط و صریح. این گونه مثلاً می‌توان این سئوال را مطرح کرد که فرای اعتراضات دانشجویی و پیش از آتش زدن دفتر آن شرکت صهیونیستی، این گروه و دیگران درگیر با آن جریان آیا از هیچ راهکار کلان، پیچیده و بلند تبلیغی،‌ حقوقی، سیاسی و حتا اقتصادی در ناکار کردن حریف استفاده کرده‌اند؟ یا این که پس از عبور از یک سری عملیات مدنی کوتاه‌مدت و احساس بی‌فایده بودن آن‌ها، گزینه‌ی نهایی خشونت را انتخاب کرده‌اند؟

با همه‌ی این‌ها، با پذیرش خشونت مشروع به عنوان یکی از مؤلفه‌های عمل حزب‌الله، برگزاری پرطرف‌دار دورها‌ی عملیات ویژه و استشهادی، ظهور هکرهای سبز (اسلامی)، باور به نیاز ورود نیروی ضدچریک مردمی در بلوچستان و اعلان موجودیت عناوینی چون سپاه سلمان یا اخوان‌الرضوان همه به این معنا است که ما در دل جریان محوری و فراگیر انقلاب معرفتی و نهضت نرم‌افزاری به بازتولید گفت‌مان سخت سال‌های پایانی دهه‌ی شصت پرداخته‌ایم و در پی آنیم تا در استمرار انقلاب اسلامی دایره‌ی کاملی از امکانات عمل از بحث‌های نظری، تا محصولات رسانه‌ای، تا رویه‌های مدنی تا اقدامات عمرانی تا عملیات سخت را در برابر داشته باشیم.

 

 منبع: خوشه‏های خشم (البته با کمی تغییرات) 

 




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >