87/3/9 6:20 ع
برای شناسایی رفته بود که زخمی.آوردنش عقب. زخمش عمیق بود. هلیکوپتر هم برای انتقال مجروحین آماده بود. مجروحها را یکی یکی سوار میکردن ولی به این بنده خدا محل نمیذاشتند. هر کسی از کنارش رد میشد چپچپ نگاهش میکرد و چیزی زیر لب میگفت. فرمانده گردان از کنارش رد شد. شناختش. چندتا از بچهها را صدا زد و گفت: اینم سوار کنید از بچههای اطلاعاتعملیات خودمونه فقط لباسش را با لباس عراقیا عوض کرده.
نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]