اگر قرار باشد به مهمترین عوامل شکست آمریکا در برابر ایران طی سی سال گذشته اشاره کرد بلاشک یکی از آنها عدم دسترسی آمریکایی ها به مردم ایران از نمای نزدیک است. اگر آمریکایی ها در جنگ تبلیغاتی علیه ایران در فضای بین المللی در بیشتر مواقع خود را پیروز می دانند و در موارد عدیده توانسته اند با بهره گیری از غولهای رسانه ای صهیونیسم افکار عمومی جهانی را علیه ایران آلوده کنند، اما در افکار عمومی داخلی جمهوری اسلامی ایران پیروز همیشگی و علی الاطلاق این جنگ رسانه ای بوده است تا جایی که صیانت نظام مدیریتی ایران از اذهان و افکار ملی تبدیل به کانون قدرتمندی برای مقابله با دسیسه های دشمن شد. بررسی ها نشان می دهد که تلاش بی وقفه دشمن و صرف هزینه های گزاف تبلیغاتی رسانه ای تنها خراشهایی را به پوسته حفاظتی کانون فرهنگ ایران وارد ساخته و این کانون همچنان مستحکم و پایدار به انجام رسالت و حرکت تاریخی خود مشغول است. این سرسختی و ایستادگی هیچگاه دشمن را از ادامه فعالیت باز نداشته است و چه بسا شکستهای پی درپی برنامه های دشمن در این خصوص آنها را به سمت برنامه ریزی و طرح های جدید سوق داده است. در واقع شکل گیری ناتوی فرهنگی محصول و نتیجه چنین جدال طولانی و بلادرنگ بوده است. اگر در مواردی بسته بودن درهای نظام کم و بیش محرومیت هایی را در پی داشته اما هیچگاه ارزش این محرومیت ها با مصونیت های ایجاد شده از ناحیه بسته بودن این درها به روی بیگانگان طماع و شیطان پیشه برابر نبوده است. جمهوری اسلامی ایران در مواردی خود را محروم ساخت تا مصون بماند در حالی که دشمنان مشتاق بودند امروز اعطا کنند تا فردا تخریب نمایند. اعتراف به یک نکته می تواند نگاه را واقع بین تر کند. در دو مقوله میان ایران و آمریکا نابرابری مطلق وجود دارد: الف- تجهیزات و ابزار رسانه ای ب- آزادی در انتخاب و بهره گیری از هر عمل نامشروع برای همراه ساختن افکار و رفتار مردم.
در مقابل جمهوری اسلامی ایران از ایده و پیامی برخوردار است که وجدان رو به بیداری انسان معاصر آن را طلب می کند اما چندان با علایم و نشانه های آن آشنا نیست و ضعف تجهیزات و ابزار رسانه ای ایران امکان ارتباط میان نیاز ، نیازمند و برآورده کننده نیاز را برآورده نمی کند. هر دو مجموعه سیاسی آمریکا و ایران با توجه به این موارد برنامه های خود را به اجرا گذاشته اند. تاریخ سی ساله روابط ایران و آمریکا نشان داده است که سیاست های اتخاذ شده از سوی جمهوری اسلامی ایران اجازه نداده است که آمریکایی ها از نابرابری موجود و برتری سخت افزاری خود در برابر ایران اسلامی استفاده شایانی ببرند. به عبارتی سیاست هوشمندانه نظام در ارتباط با صیانت جدی و مدقانه از کانون افکار عمومی ایرانیان دستگاه عریض و طویل رسانه ای آمریکا را به شدت فشل کرد تا جایی که می توان ادعا کرد این دستگاه به نسبت هزینه سرسام آوری که صرف جدال با ایران کرده است چیز قابل اعتنایی بدست نیاورده است. لذا پیش بینی می شود آمریکایی ها درصدد آن هستند تا بتوانند با برهم زدن آرایش خود و ایران امکان بهره برداری از محور نابرابری علیه ایران را مهیا سازند. آمریکایی ها در برنامه جدید تلاش می کنند با سرمایه گذاری بیشتر در «ناتوی فرهنگی » که در آن به حداقل هایی دست یافته اند فضایی را برای شکل گیری «ناتوی سیاسی» فراهم آورند و با توسعه و نفوذ «ناتوی سیاسی فرهنگی » آنچه که تاکنون از دست یابی به آن بازمانده اند را بدست آورند. حال برای روشن تر شدن پاسخ این سوال که آیا باید به شورای آمریکاییان و ایرانیان مجوز فعالیت در تهران داده شود یا خیر ، ابتدا باید به چند سوال دیگر پاسخ داد : آیا نظام توانسته است نابرابری پیش گفته را به وضعیت برابر تغییر دهد؟ آیا می توان تضمین داد که حضور آنها در ایران در جهت تلفیق و تقویت «ناتوی سیاسی فرهنگی» نیست؟ آیا می توان با فعالیت آنها در ایران آن «مصونیت» کاهش دهنده خطرات بزرگ که اثبات هم شده را همچنان با همان اطمینان حفظ کرد؟ آیا حضور آنها در ایران تهدیدی برای این کانون مصونیت بخش نیست؟ آیا این حضور نمی تواند عبور از دیوار مستحکمی باشد که سی سال مانع ارتباط مستقیم آمریکایی ها با شهروندان ایرانی بود؟ و ...
برخی با این ادعا که صدور مجوز برای شورای آمریکاییان و ایرانیان از سوی آمریکا برای فعالیت در ایران به معنای عقب نشینی آمریکا در برابر ایران است آن را یک امتیاز برای ایران معرفی می کنند و در تحلیل آن هم می گویند نومحافظه کاران برای خلع سلاح دموکراتها در بحث گفت وگو با ایران به دنبال آن هستند تا با دادن امتیاز به ایران این حربه را از دست دموکراتها خارج کنند حال آنکه چنین تصوری اساسا صحیح نیست زیرا حضور رسمی یک نهاد غیر دولتی آمریکا در ایران می تواند جای پای محکمی برای اجرای سیاست های کاخ سفید علیه ایران باشد چه ساکنین کاخ سفید دموکراتها باشند چه جمهوری خواهان.
پذیرش این موضوع که دشمنی میان کشورهای واجد مشروعیت، ابدی نیست نبایستی این نظر را تقویت کند که در هر شرایط و موقعیتی می بایست به دشمنی پایان داد. عقلانیت و حکومت داری حکم می کند که برای پایان بخشیدن به دشمنی ها و اختلافات باید سنجیده و با برنامه عمل کرد و لحظه ای از منافع و مصالح ملی غافل نماند. اگر نظام برای این اقدام بسیار خطرناکی که دشمن مدام تلاش می کند با پرهیز از ورود و پرگویی نسبت به آن از اهمیت و حساسیت آن بکاهد، طرح و برنامه ای همطراز و با قدرت اداره و مهار بالا دارد و موشکافانه اصل موضوع و پیامدها و نقاط آسیب رسان و آسیب پذیر را شناسایی نموده و برای هر کدام راهکاری برگزیده و آماده دارد، می تواند با احتیاط بسیار و کاملا تدریجی کار را آغاز کند، مشروط بر اینکه با اولین برداشت از اینکه این مجموعه مسیری خلاف منافع ایران را پیش گرفته مجوز آن را لغو کرده و به کار آنها پایان دهد. این نظر در خصوص فرض آمادگی کامل نظام برای موضوع است، اما آنچه که به صلاح نزدیکتر می آید، حفظ این بحث در حد گفت وگو در میدان شاید بشود و شاید نشود با محوریت بررسی می شود، است. در شرایطی که آمریکایی ها بدترین دوران تاریخ معاصر خود را سپری می کنند و روزبه روز موقعیت و جایگاه جهانی خود را بیشتر از دست می دهند، نباید برای آنها امید و دلخوشی ایجاد کرد. بلکه باید به این اندیشید که «تلفیق ناتوی سیاسی و فرهنگی» می تواند چه صدمات و خسارات سنگینی به نظام وارد سازد.
87/7/27 6:25 ع
نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]