سفارش تبلیغ
صبا ویژن


:: پایگاه‌های منتخب ::

:: لینکستان::



در حوزه‌ی اندیشه تمرکز بر ذهن و اندیشه‌ی جامعه است و باید اذعان داشت که اهمیت محصولات اندیشه‌ای در جامعه‌ی ما به دلیل وضعیت مسئله‌ی علوم انسانی در ایران است، چرا که ما در دانشگاه‌ها وارث علوم انسانی غربی و سکولار هستیم و باید پذیرفت که این اندیشه‌ها ‌که در قالب متون، نظریه‌ها و تئوری‌ها خودنمایی می‌کنند‌‌، دارای پیش‌فرض‌هایی ارزشی هستند که در درونشان وجود دارد.

با این وصف، در شرایطی که متون علوم انسانی غالباً غربی هستند، به طور طبیعی، در نهایت نسبت به ارزش‌های خودی واگرایی و نسبت به ارزش‌های رقیب هم‌گرایی ایجاد می‌کنند.


به هر حال، اهمیت علوم انسانی در ایران در این است که در واقع جامعه دورانی را پشت سر گذاشت که علوم انسانی ضرب شصت‌ خود را به آن نشان داده ‌است. به این معنا که انتهای جریانی که با عنوان تجدیدنظرطلب، در دوره‌ای در ساختار قدرت حضور داشت و عناصر آن به ژورنالیسم در رسانه و سیاست‌گذار در حکومت تبدیل می‌شدند، عمدتاً فارغ‌التحصیلان و دانش‌آموختگانی بودند که دو عقبه‌ی فکری داشتند:


یکی عبدالکریم سروش بود که جنبه‌های معرفتی را برای این جریان سامان می‌داد و از آنجا که انتهای اندیشه‌ی دکتر سروش براندازی حکومت دینی است، عدم اعتقاد به حکومت دینی و پیش بردن پروژه‌ی سکولاریسم در دستور کار آن‌ها قرار گرفت.


 دیگری دکتر حسین بشیریه بود که عقبه‌ی فکری این جریان، به لحاظ اندیشه‌ی سیاسی و جامعه‌شناسی سیاسی، به شمار می‌آمد و سند تأملات راهبردی حزب مشارکت و ارجاعات متعدد آن به اندیشه‌ها و آثار بشیریه، خود گواه روشنی برای این موضوع است.


در مجموع، موارد یادشده بیانگر آن است که پیش از این و خصوصاً در سال‌های ابتدایی انقلاب و همچنین در دوران سازندگی، با علوم انسانی به عنوان یک مقوله‌ی غیرجدی و غیرمهم در کشور برخورد می‌شد، اما دوم خرداد 76 اهمیت علوم انسانی را در جامعه‌ی ما جدی کرد و وقایع سال 88 بر اهمیت این مسئله افزود.


باید توجه داشت ‌که علوم انسانی محدود به محیط نخبگان است و فراگیری عمومی ندارد، اما تأثیرات آن زمانی دیده می‌شود که شبکه‌ای از این محیط نخبگان تشکیل شود و البته این پروسه زمان‌بر است.


دقیقاً بر همین اساس مشاهده می‌شود که پس از 3 دهه از انقلاب اسلامی، فارغ‌التحصیلان علوم انسانی ‌که تا حدودی رشد و ارتقا پیدا کرده‌اند‌، تبدیل به یک شبکه‌ی اجتماعی شده‌اند و بدون نیاز به ارتباط مستقیم، نرم‌افزاری که بر اثر علوم انسانی به آن‌ها منتقل شده است،‌ بین آن‌ها وحدت و انسجامی ارگانیک ایجاد می‌کند.


بر همین اساس، این علوم انسانی است که به آن‌ها القا کرده است به چه ارزش‌‌هایی علاقه‌مند باشند و نسبت به چه ارزش‌هایی واگرایی داشته‌ باشند.


به این ترتیب، می‌توان گفت وقایع پس از انتخابات سال 88 نمونه‌ای بارز از نتایج تأثیرات علوم انسانی غرب‌گرا در محیط نخبگانی و خصوصاً دانشگاهی در کشور است؛ به طوری که اگر بخواهیم یک جمع‌بندی در ارزیابی وضعیت علوم انسانی داشته باشیم، باید بگوییم که در واقع مهم‌ترین نقطه‌ی چالش انقلاب اسلامی، برای حفظ موجودیت معنوی خود و تداوم جهت‌گیری‌هایش، مسئله‌ی علوم انسانی است.


در نهایت باید گفت قتلگاه بزرگ انقلاب اسلامی و جایی که تکلیف آن به طور اساسی تعیین می‌شود‌ مسئله‌ی علوم انسانی است؛ چرا که رویه‌ی موجود در این حوزه نیاز‌های انقلاب را در ایجاد همگرایی با ارزش‌های خودی برآورده نمی‌کند و اگر اتفاق مهمی در این حوزه نیفتد و تحول بزرگی در آن رخ ندهد، هزینه‌های سنگینی برای جمهوری اسلامی به وجود خواهد آورد. هزینه هایی که جبران اگر ممکن باشد بسیار سخت خواهد بود.




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]