سفارش تبلیغ
صبا ویژن


:: پایگاه‌های منتخب ::

:: لینکستان::



87/1/2 6:52 ع

سلام بر آنهایی که 6 ماه در بدترین شرایط تمرین کردند و برای عملیات حاضر شدند. سلام بر آنهایی که هرگز حاضر نشدند در شب عملیات به خود حالت پدافندی بگیرند و با شور و شعف در 8 محور عملیات را آغاز کردند. سلام بر آنهایی که در ساعات اولیه عملیات مردانه جنگیدند و خط را شکستند. سلام بر آنهایی که با وجود خستگی بیش از حد تا آخرین نفس ایستادگی کردند. سلام بر شهدای عملیات محرم.

زائران همگی بر روی رمل های شرهانی آهسته گام بر می دارند. ای شهدا بدانید و آگاه باشید که از شما فقط نامتان بر اتوبان هایی که کنار آن بیلبوردهای تبلیغات کالاهای صهیونیستی وجود دارد، مانده است. چرا ساکت مانده اید!؟

شهیدان به ما نگاه می کنند.انگار می خواهند پیامی دهند تا به گوش همگان برسانیم. شهدا در نگاه خود فریاد می زنند برادرم نگاهت خواهرم حجابت. فریاد می زنند به احترام خون ما بیت المال را غارت نکنید. به احترام خون ما کوخ نشینان را دریابید. به احترام خون ما در برخورد با مفاسد اجتماعی و اقتصادی اینقدر استخاره نکنید. به احترام خون ما سرمایه داری به علاوه 17 رکعت را اسلام و انقلاب معرفی نکنید. به احترام خون ما ... .

ولی ای کاش به ما نمی گفتند تا ما هم مانند خیلی ها خون شهید را با پول و مقام و درجه عوض می کردیم. ای کاش به ما نمی گفتند تا همچنان به فرزندان آنها در دانشگاه بگوییم بچه سهمیه ای. ای کاش ما حامل پیام نبودیم تا راحتتر زندگی دنیوی خود را ادامه دهیم. و ای کاش ... .

و در کلام آخر ای دوستان ، همسفران و عاشقان شهادت! امروز هم می توان شهید زندگی کرد چرا که جنگ تمام شده است ولی مبارزه هرگز پایانی ندارد.




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

86/12/29 2:46 ص

آنان که خاک را به هنر کیمیا کنند              آیا شود که گوشه چشمی به ماکنند

 ان شاء الله شهدا عنایت کنند تا آن چه باید در وصف سرزمین نور گفته شود به نحو احسن بیان شود.

 هیچ میدانی که رمل و ماسه چیست         بین ابروها رد قناسه چیست

 وقتی که وارد این سرزمین شدم ناگهان دلم ریخت.خدایا اینجا کجاست که چنین حال و هوایی دارد. چرا رمل ها در این سرزمین تشنه اند. راه رفتن بر روی آن چه سخت است. انگار که بدین صورت می خواهند چیزی بگویند. خوب که گوش دهی از استخوان های بچه های آقا سید روح الله روایت می کنند که چگونه زیر شنی تانک ها خورد شدند. صدای هزاران گلوله را خواهی شنید. بوی خون و باروت را در گودال این قتلگاه می توانی استشمام کنی. اگر بیشتر دقت کنی صدای قهقه های مستانه لشکر سودانی، مصری و اردنی را بالای سر پیکر شهدا خواهی شنید. خدایا چرا پس چرا به ما همواره می گویند ما با عراق جنگیدیم. پس این لشکریان اینجا چه می کردند؟!

خدایا اینجا کجاست که آسمان با زمین فاصله نا چیزی دارد فقط باید چند پله بالا روی تا به آسمان برسی مانند شهید آقا سید مرتضی آوینی که وقتی پرده ها را برایش کنار زدند دیگر تاب ماندن نداشت و به سمت رهایی از بند دنیا پر کشید.

یادم می آید برایم روایت کرده بودند که بچه های روح الله به فرماندهی حاج همت در این سرزمین چندین کیلومتر رمل و موانع را طی کردند تا ثابت کنند که وظیفه شناسان واقعی هستند. چه سخت بوده برای حاج همت فرماندهی بچه هایی که پدران و مادرانشان آنها را اول به خدا و بعد به حاجی سپرده بودند. برایش چه سخت بوده به آنها بگوید پسرم نوبت توست که در میدان مین معبر باز کنی و هنوز حرف حاجی تمام نشده بچه ها بروی مین خوابیده باشند آن هم چه خوابیدنی. به پشت می خوابیدند که که مبادا چشمشان به چشم بچه ها بیافتد و آن ها حیا کنند و از روی بدن ها رد نشوند. و اینگونه بود که رمل های سرزمین فکه سیراب شدند. ولی امروز این رمل ها تشته اند و دوباره به خون احتیاج دارند.

در کلام آخر باید گفت دوستان بعد از شهدا ما چه کردیم و یا بهتر بگویم بعد از شهدا چه ها که نکردیم!!!

 

التماس دعا




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

<   <<   6   7   8