سفارش تبلیغ
صبا ویژن


:: پایگاه‌های منتخب ::

:: لینکستان::



امروز سالروز شهادت شهید آقابابایی بود. رفتم گلستان شهدا. وضعیتی که دیدم برام عادی بود. مثل همیشه اون کسانی که سالهای دفاع مقدس پشت جبهه بودن با لباس کامل نظامی همراه با درجه هاشون و اون کسانی که توی سالهای سخت جنگ جانانه از این مرز و بوم و آرمانهای انقلاب دفاع میکردند خیلی ساده و گمنام و بدون هیچ همراهی اومده بودن و یه گوشه ای برای خودشون خلوت کرده بودن و رفقای شهیدشون گپ می زدن. پیش خودم فکر کردم منی که زمان جنگ را درک نکردم باید از کی بشنوم اون موقع چه خبر بوده. از این سردارهای با پرستیژ و اتو کشیده که با هزاران همراه اومدن یا از اون سردارهای گمنام رنج کشیده که با تاکسی! اومده بودن. دسته اول که رسما مرخصند و دسته دوم هم محفوظات درون سینه شان را بازگو نمی کنن مگر برای افراد خیلی خاص. پس شهیدان شما بگویید.

 ایمان، دفاع، جبهه، خطر، انزجار، جنگ

سنگر، کمین، خلوص، شبیخون، صفا، تفنگ

مین، انفجار، توپ، مسلسل، گلوله، بمب

یوزی، کلاش، ژ-3، نفر، کوه، تپه، سنگ

تسبیح، مهر، چفیه، وصیت، نماز، عطر

قرآن، پلاک، قمقمه، ساعت، دعا، فشنگ

دارو، پزشک، درد، عصا، تخت، ویلچر

تزریق، باند، زخم، عفونت، سرم، سرنگ

گردان، نظام، رسته، ستون، بخش، دسته، تیپ

ارتش، سپاه، منطقه، لشکر، بسیج، هنگ

مادر، پدر، عروس، برادر، عزیز، زن

لیلا، علی، بنفشه، محمد، صنم، قشنگ

موجی، شهید، گنگ، جنون، ماسک، خنده، اشک

خردل، اسید، گاز، عطش، میکروب، شرنگ

دیروز: دین، نبرد، وطن، آرمان، خدا

امروز: ایسم، ژست، تفکر! ،بزک، فرنگ




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

87/6/6 1:8 ع

مشهد که بودیم یه روز سوار تاکسی شدم.با راننده شروع کردیم صحبت کردن. تازه اونجا بود که متوجه شدم طرف جانباز هستش. از جنگ نمی گفت از امروز می گفت. از پیکانی که بعد از بازنشستگی تونسته بود قسطی بخره. از رشادت هاش توی جنگ نمی گفت از مناطقی که شیمیایی شده بود نمی گفت ولی از حرف های درشتی که توی جامعه میشنید خیلی می گفت. از پدر خانمش می گفت که جانباز شیمیایی بوده ولی چون توی بنیاد پرونده نداشته، بنیاد هزینه درمانش را نداده. اون بنده خدا هم بالاخره به جمع دوستان شهیدش پیوسته.

خلاصه اینکه خیلی دلش پر بود ولی یه حرفی زد که خیلی قشنگ بود. گفت درسته که این همه مشکلات را داریم ولی هنوز هم اگه سید علی بگه الان وقتش شده و باید سر و جان بدین حتی یک لحظه هم معطل نمی کنیم. ما هنوز هم پشت سر رهبرمون حرکت می کنیم.

در دین ما شکسته دلی می خرند و بس




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

 

صندوق نظرسنجی یا صندوق صدقات


نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

87/5/24 1:49 ع

‏ما وارثان صبح عطر آگین عشقیم
ابریم     بارانیم     می‏باریم
آیینه نوریم
با ما شکوه پویش زاینده رودست
از رخوت مردابها دوریم

روشن‏تر از خورشید
راهی به پیش روی ما پیداست
راهی که بر آن ردّ پای چهارده مولاست
راهی به صبح روشن فرداست

ما پرچم سرخ طلب بر دوش داریم
بر بیعت خود با ولایت پایداریم
از نسل عاشوراییان نامداریم
چشم انتظار بیرق سبز بهاریم




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

87/5/17 4:27 ع

زندگی زیباست ولی مرگ هم آخرین حرف زندگی نیست. هیچ کس از زندگی بدش نمی‏آید اگر نگوییم همه عاشق زندگی هستند. انسان برای زندگی هر کاری بتواند می‏کند اما یک وقت مرگ در می زند و می گوید ای انسان خسته نباشی بس کن کمی هم . . . و انسان دیگر حق انتخاب ندارد . . . و تنها عده‏ی کمی مرگ خود را بر می‏گزینند! شهادت شاید نوعی مرگ است اما به یقین ادامه زندگی‏ست چون با انتخاب همراه است.




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

<   <<   16   17   18   19   20      >