امروز سالروز شهادت شهید آقابابایی بود. رفتم گلستان شهدا. وضعیتی که دیدم برام عادی بود. مثل همیشه اون کسانی که سالهای دفاع مقدس پشت جبهه بودن با لباس کامل نظامی همراه با درجه هاشون و اون کسانی که توی سالهای سخت جنگ جانانه از این مرز و بوم و آرمانهای انقلاب دفاع میکردند خیلی ساده و گمنام و بدون هیچ همراهی اومده بودن و یه گوشه ای برای خودشون خلوت کرده بودن و رفقای شهیدشون گپ می زدن. پیش خودم فکر کردم منی که زمان جنگ را درک نکردم باید از کی بشنوم اون موقع چه خبر بوده. از این سردارهای با پرستیژ و اتو کشیده که با هزاران همراه اومدن یا از اون سردارهای گمنام رنج کشیده که با تاکسی! اومده بودن. دسته اول که رسما مرخصند و دسته دوم هم محفوظات درون سینه شان را بازگو نمی کنن مگر برای افراد خیلی خاص. پس شهیدان شما بگویید.
ایمان، دفاع، جبهه، خطر، انزجار، جنگ
سنگر، کمین، خلوص، شبیخون، صفا، تفنگ
مین، انفجار، توپ، مسلسل، گلوله، بمب
یوزی، کلاش، ژ-3، نفر، کوه، تپه، سنگ
تسبیح، مهر، چفیه، وصیت، نماز، عطر
قرآن، پلاک، قمقمه، ساعت، دعا، فشنگ
دارو، پزشک، درد، عصا، تخت، ویلچر
تزریق، باند، زخم، عفونت، سرم، سرنگ
گردان، نظام، رسته، ستون، بخش، دسته، تیپ
ارتش، سپاه، منطقه، لشکر، بسیج، هنگ
مادر، پدر، عروس، برادر، عزیز، زن
لیلا، علی، بنفشه، محمد، صنم، قشنگ
موجی، شهید، گنگ، جنون، ماسک، خنده، اشک
خردل، اسید، گاز، عطش، میکروب، شرنگ
دیروز: دین، نبرد، وطن، آرمان، خدا
امروز: ایسم، ژست، تفکر! ،بزک، فرنگ
نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]