سفارش تبلیغ
صبا ویژن


:: پایگاه‌های منتخب ::

:: لینکستان::



هنر هفتم یا سینما نقش بسزایی در تبلیغ و ترویج افکار و عقاید مختلف دارد. افراد، احزاب و دولت ها سعی می کنند تا با استفاده از صنعت سینما افکار و عقاید خود را در معرض دید مردم قرار دهند. در این میان صنعت سینما نیز از چنگال صهیئنیزم در امان نبوده و با سرمایه گذاری های میلیون ها دلاری و در خدمت گرفتن کارگردانان و بازیگران مشهور از آنان به عنوان ابزاری برای تهیه فیلم های مورد نظرشان استفاده می کنند. یکی از شرکت های معروف و شاید بتوان از آن به عنوان بزرگترین کمپانی فیلم سازی دنیا نام برد، شرکت هالیوود است.

هالیوود در دهه 1920 میلادی در حومه شهر لس آنجلس تشکیل شد. صاحبان این کمپانی معروف به برادران وارنر یهودی و از مهاجران اروپای شرقی بودند. امروزه در کنار هالیوود، کمپانی های دیگری از جمله « یونایتد آرتیس » ، « والت دیسنی » و « فالکون » تشکیل شده و همگی تحت سیطره صهیونیزم می باشد.

اهداف کلی صهیونیزم از نفوذ در عرصه سینما به شرح ذیل می باشد:

1-      بسط ارزش های مادی گرایانه که امروزه در ارزش های امریکا متبلور است.

2-      جهانی کردن اسطوره ها و خرافات و دروغ های صهیونیستی-یهودی. مانند اسطوره جعلی هولوکاست

3-      جلوگیری از اعتراض و فشار افکار عمومی به سیاست های اشغال گرانه و توسعه طلبانه صهیونیزم و غرب

4-      بی تمدن و عقب مانده و تروریست جلوه دادن و تحقیر دشمنان و اقعی و خیالی خود خصوصا مسلمانان. فیلم « محاصره » و « دروغ های حقیقی » از این جمله اند.

5-      الگو دهی و آموزش نسل جدید جهان طبق منش صهیونیزم.

6-      ترویج مصرف گرایی و به وجود آوردن مصرف کنندگان منفعل و تنبل و تاثیر پذیر.

7-      برتر جلوه دادن قوم یهودو قوانین آنها در تمام عرصه ها و تحقیر ادیان دیگر.

8-      جذب، خرید و تهدید هنرمندان و کارگردانان کشورهای مختلف و خط دهی به این صنعت در اقصی نقاط جهان.

 

ملت های مسلمان باید با تمسک به دین اسلام و الگو قرار دادن سیره پیامبر اعظم (ص ) ، با حفظ وحدت و همبستگی در مقابل استکبار جهانی و صهیونیزم بین الملل به مقابله برخواسته و آهنگ نابودی اسرائیل را تسریع بخشند. یکی از مهمترین راه کارهایی که در این حوزه وجود دارد و بارها توسط مقام معظم رهبری توصیه گردیده است ایجاد بصیرت در همه مردم است تا دشمن و ترفندهای او هر چند پنهان و پیچیده باشد شناخته شود.




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

اگر صهیونیسم را منشا فکری و سیاسی تاثیر گذار در معادلات بین المللی به عنوان "راس یک مثلث" فرض کنیم، و ازطرفی امریکا و سرسپردگی نئومحافظه کارانش به منافع و سیاستهای صهیونیزم را درکنار تعلقات خاص سران کشورهای غربی به اسرائیل ظلع دیگر آن درنظر بگیریم، آنچه باعث تکمیل "ضلع سوم" این مثلث شده است، نقش و عمل سران و حاکمان وهابی برخی کشورهای عربی، بویژه عربستان سعودی از سیاستهای آنها برای تحقق اهداف شان است.
فاش شدن نقش راهبردی امریکا در استفاده از افکارافراطی وهابیون برای ایجاد گروه تروریستی القاعده در سال 1988 ، نشان داد که پایه های اعتقادی تندروهای به ظاهر اسلامی که منشا سیاسی- فکری شان در چارچوب حکومت های عربی چون عربستان تعریف میشود، در مبارزه با ظلم وکفر، تا چه اندازه غیرواقع و بی ارزش است. اگرچه حملات تروریستی 11 سپتامبرظاهرا علیه امریکا رخ داد، ولی درعمل درراستای منافع آنها، مثل زمینه سازی لشگرکشی آن کشوربه خاورمیانه و اشغال دو کشور افغانستان وعراق بود، که اگر اینها را درکنار ارتباط تنگاتنگ سران وهابی حکومت سعودی و برخی دیگر کشورهای عربی با سردمداران کاخ سفید قرار دهیم، با یک پیوند عمیق فکری- سیاسی بین "وهابیون" و "نومحافظه کاران" امریکائی مواجه می شویم.

"نومحافظه کاران" موتور محرکه جنگ
سالهاست کنترل دولت جمهوری خواه بوش تحت سیطره افکارمسیحیان راست گرائیست که با دیکته کردن نظرات شان به این دولت،سعی درتحقق اهداف ایدئولوژیک خود دارند.آنها بر این باورند که اسرائیل همان سرزمین موعودی است که خداوند آنرا در سرزمین فلسطین به یهودیان وعده داد و لذا معتقدند مسیح(ع) فقط در صورتی ظهورخواهد کرد که تمامی یهودیان در فلسطین گردهم آیند و نبرد«آرماگدون» اتفاق بیافتد که طی آن تمامی نیروهای شرارت را ازمیان خواهد رفت و جالب اینجاست که آنها مسلمانان را همان نیروهای شرارت می خوانند و مسائلی را که امروز در فلسطین اشغالی،افغانستان،عراق،لبنان وخاورمیانه درحال وقوع است را مقدمه ای برای وقوع موعود خود می پندارند.به همین خاطر"نئومحافظه کاران"یا همان مسیحیان صهیونیست، دو دوره انتخابات ریاست جمهوری اخیرشان که طی آن بوش به قدرت رسید را گامی به سوی بازگشت به خدا بیان می دارند!

صهیونیسم، راس مثلث
امروز صهیونیسم بر سه پایه : "ثروت"،"مذهب"و"قدرت" قراردارد وبا این ابزارها سعی درپیشبرد اهداف کلان خود در جهان دارد.دارابودن کارتلهای بزرگ نفتی و اقتصادی،در اختیار داشتن نبض فکری و سیاسی رسانه های بزرگی چون سی ان ان، فاکس نیوز،بی بی سی و...،اداره بنیادهای علمی و فرهنگی در کشورهای مختلف جهان،و بسیاری از موارد دیگر،همه نشان از"امپراتوری پنهان صهیونیزم" در جهان دارد.آنها با در اختیارداشتن ثروت، قادر به نفوذ هرحاکمیت غیرمردمی درجهان(مثل حکومت وهابیون) و رسیدن به قدرت پنهان و آشکار مورد نظر خود در بین آنها دارند.
ازطرفی صهیونیست ها قدرتی بلامنازع در هیات حاکمه ابرقدرتی چون امریکا دارند و بطورمثال می توان به 12 نفر مشاوران ارشد یهودی بوش اشاره کرد که زمانی روزنامه کریستین ساینس مانیتوربطور اتفاقی پرده از آن برداشت و این 12 نفر را "معماران امپراتوری" نام نهاد که شکل دهنده و تصمیم ساز پشت پرده سیاستهای دولت امریکا هستند و هرکدام دارای جایگاه استراتژیک خاص درحکومت ایالات متحده هستند.
ازسوی دیگر صهیونیزم با استفاده ازنفوذ امریکا درغرب و یا پشتوانه مالی خود درحمایت از حرکتهای سیاسی سران کشورهای غربی، به نوعی هدایت سیاستهای کشورهای قدرتمند غربی رانیزبه سود خود در اختیار دارد و لذا شاهدیم که هیچ کدام از سران غربی که داعیه دموکراسی دارند،کوچکترین مخالفتی را با سیاستهای صهیونیسم برنمی تابند و بطور نمونه می توان به عدم اجازه تحقیق در مورد هولوکاست درغرب بویژه کشوری چون فرانسه اشاره کرد که همه اینها بیانگرهمراستائی آنها با صهیونیسم دارد.

"وهابیت" ضلع سوم مثلث شوم
اما آنچه در این بحث حائز اهمیت است ارتباطات پیدا وپنهانی است که بین منابع ثروت و قدرت غربی یعنی امریکا وکشورهای غربی وصهیونیسم، با شیوخ وهابی وجود دارد.اگرهمانطور که اشاره شد، صهیونیسم را منشا فکری و سیاسی تاثیر گذار در معادلات بین المللی به عنوان "راس یک مثلث" فرض کنیم، و ازطرفی امریکا و سرسپردگی نئومحافظه کارانش به منافع و سیاستهای صهیونیزم را درکنار تعلقات خاص سران کشورهای غربی به اسرائیل ظلع دیگر آن درنظر بگیریم، آنچه باعث تکمیل "ضلع سوم" این مثلث شده است، نقش وعمل سران و حاکمان وهابی برخی کشورهای عربی، بویژه عربستان سعودی از سیاستهای آنها برای تحقق اهداف شان است.
"وهابیت" به خصوص طیف سلفی و تکفیری آنها، با عملکردهای جاهلانه وظالمانه خود باعث تحقق دو هدف عمده سران استکبار شده ونقش تکمیل کننده اضلاع مثلث را ایفا می کنند:
یکم: آنها با برداشت های غلط و افراطی ازاحکام و دستورالعمل های اسلام، مثل دادن حکم تکفیرو اعدام غیرمسلمان، که به خصوص بعد از سقوط صدام درعراق با دستگیری یک عده انسان عادی غربی به جرم کافر همراه بود، وسر بریدن و گردن زدن آنها در مقابل دوربین و نشان دادن آن به جهان در حالی که نوای قرآن در حال پخش آیات جهاد است وسایر اقدامات تروریستی ،مردم جهان را نسبت به اسلام بدبین کرده وعلاوه بر بازکردن باب توهین و افترا به اسلام نظیر آنچه که "پاپ" درخشونت گرا بودن اسلام و قرآن خواند، مسیر تحقق اهداف ضداسلامی دشمنان اسلام وبویژه صهیونیسم را نیز هموارترمی نمایند.
دوم: وهابیت به جهت اینکه نطفه تشکیلش،همچون القاعده، کشورهای استعماری چون انگلیس بوده و از پایه های اعتقادی منحرف و متزلزل وجدا از ولایت ائمه اطهار(ع) که منشا تفسیروتبیین آیات الهی اند، برخوردار است، لذا همیشه جاهلانه "شیعه" را دشمن شماره یک خود خوانده و همواره سعی در ضربه زدن به شیعیان دارد، و در این بین امریکا و صهیونیسم بین الملل هستند که بیشترین نفع را برای دشمنی با کل اسلام می برند. آنها با اطلاع از فرهنگ شیعه که در سه عنصر "انتظار" و "شهادت" و" ولایت پذیری" خلاصه می شود،به اهمیت قدرت شیعیان پی برده و لذا همواره با حمایت وتحریک پنهان "وهابیت"، سعی درمهاراین قدرتی دارند که انقلاب اسلامی ایران نماد مسلم آن است.
امریکا و صهیونیسم می دانند که این سه عنصردر فرهنگ شیعه بود که توانست "انقلاب اسلامی" رارقم زده وایران را 8سال در مقابل صدام که از همه حمایتهای مادی و معنوی آنها برخوردار بود، سرپا نگه دارد و جبهه متحد آنها را وادار به عقب نشینی کند. آنها شاهد بودند در حالی که ازبزرگترین قدرت مادی ونظامی وتسلیحاتی برخوردارهستند، چطور یک گروه کوچک شیعه در قالب حزب الله جنوب لبنان، قادراست که 33 روز باعث زبونی وشکست مفتضحانه شان شود.
اما از طرفی دیگرسران حکومت وهابیون در زمان جنگ ایران و عراق امکانات مادی خود نظیر پایگاه های هوائی را دراختیار آنها قراردادند ودر جنگ 33 روزه حزب الله لبنان با اسرائیل مفتی هایشان حتی دعا کردن برای پیروزی شیعیان را نیزحرام دانستند، امروزهم بنابه گفته وزارت اطلاعات عراق،حداقل 50 درصد تروریستهای داخل آن کشور که باعث کشتارهای فجیع روزانه درعراق هستند،تبعه عربستان سعودی و از وهابیون هستند؛ و این نیست مگر سرسپردگی بلامنازع "وهابیت" به اسرائیل، صهیونیسم وامریکا برای پیشبرد اهداف ضد اسلامی آنها درخاورمیانه وجهان.
بنابراین در یک جمع بندی می توان گفت که هم امریکا و صهیونیسم و غرب وهم سران وهابی کشورهای عربی آگاهند که تنها خطری که "ثروت و قدرت" نامشروع و اهداف استعماری و ظالمانه شان را در مقابل مستضعفین جهان تهدید می کند، موج اسلام خواهی مردم جهان است که الگوی فکری و سیاسی خود را ازعقاید و تجارب منطبق برظلم ستیزی وعدالت طلبی یگانه مذهب رهائی بخش اسلام یعنی "شیعه" کسب می کند.
لذا آنها با تشکیل یک مثلث شوم که دارای ابزار مشترک "قدرت،مذهب و ثروت" هستند، در صدد هستند تا با مقابله با اصل این آرمانخواهی شیعه که ریشه در"مهدویت" و"اعتقاد به ظهور منجی عالم، مهدی موعود-عج" دارد،و با شناخت از علائمی که برای این روز موعود در روایات شیعه بیان شده است، از گسترش این فرهنگ در افکارعمومی سایر مردم جهان که باعث اضمحلال قدرت و هیمنه آنها خواهد شد،جلوگیری کنند؛ و در این بین نقش "وهابیت" که دارای انگیزه های مذهبی و مادی است، قابل تامل و توجه به نظر می رسد.
با این حال همه آنهاغافلند از آیات خداوند که فرموده: " ونرید ان نمن علی الذین الستضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثون" و"فان حزب الله هم الغالبون" و "ان وعدالله حقٌ" و... "ولایخلف المیعاد".




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

این که عرب ها صهیونیست ها را نژادپرست می نامند، اتهامی بی مورد و ساختگی نیست بلکه آنها عملاً هدف اقدامات نژادپرستانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته اند و از آن رنج می برند و به خوبی با خوی و نگرش نژادپرستانه صهیونیسم آشنایی دارند. شدیدترین شیوه های نژادپرستی علیه عرب ها اعمال می شود و حتی در دوره ماقبل و مابعد تاریخ نیز چنین اقداماتی علیه هیچ قومی صورت نگرفته است. همچنین بسیاری از ملت های جهان به ویژه اروپاییان نیز در این مسأله با ما هم عقِیده هستند. از سوی دیگر، مردم اروپا نیز در گذشته هدف اعمال نژادپرستانه جنبش صهیونیسم قرار گرفته اند.ادامه مطلب...



نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

86/11/30 11:45 ع

صهیونیست‏ها مدعی ‏اند که صهیونیسم، پاسخی به یهودآزاری است. به عقیده آنان، دولت‏ها و ملت‏ها به بیماری علاج ‏ناپذیر یهودستیزی دچار شده ‏اند. بنابراین، یهودیان را، در هر کجا باشند، عنصر بیگانه به حساب می ‏آورند و آنان را در آشکار و پنهان آزار می ‏دهند. ادامه مطلب...



نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

تفکر شیعه، تفکریست که ظلم و بی عدالتی را بر‌نمی‌تابد.
دفاع از عدالت طلبی و مبارزه با ظلم در این تفکر، محافظه کاری را نمی‌پسندد و لباس و مقام و جایگاه نمی‌شناسد.
زمان و مکان مبارزه را موقعیتها مشخص می‌کنند نه سیاستها و این عینیت یافتن کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاست.
زمان و مکان شناسی، برای دفاع از حق و حقیقت، درس بزرگ عاشوراست و میراث گرانبهای علی(علیه السلام) و ظلم ستیزی حسین(علیه السلام).
درسی که به ما می‌آموزد مرگ در راه حق و حقیقت را چون عسل شیرین بدانیم و به سوی آن بشتابیم.
و کم نبودند مردان مردی که این تفکر را شناختند و به آن عمل کردند.
شهید "عماد مغنیه" معروف به "حاج رضوان" از مردانی بود که پیام سرخ عاشورا را درک کرده و راه مبارزه با ظلم و بی‌عدالتی را به عنوان هدفی مقدس انتخاب نموده بود.
راهی که در آن دو پایان بیشتر وجود ندارد، یا پیروزی یا شهادت و شهادت قسمت او بود.
مطمئناً شهادت او نه تنها خللی در حرکت مقاومت ایجاد نخواهد کرد، بلکه همچون گذشته با شهادت هر رزمنده روحیه مبارزه و ظلم ستیزی در همرزمان و همفکرانش شعله‌ورتر خواهد شد.شهید
برای یک شیعه مبارز، مهم نیست که حرکت و اعتقاد او را چه بنامند.
اگر به تعبیر صاحبان زر و زور و دنیاپرستان کور دل، دفاع از مظلوم و مقابله با ظلم و تجاوز مستکبران و جهانخواران تروریسم است، مبارز شیعه افتخار می‌کند به این به اصطلاح تروریسم بودن، چون این واژگان پوشالی لایق کسانی است که خود تجسم عینی تروریسم بین‌الملل و پروش دهنده آن هستند.
دوستان خوشحال باشند و دشمنان پریشان و سردر گم و بدانند که عماد مغنیه‌های بیشماری در اقصی نقاط جهان آماده جان فشانیند و جانبازی و مرگ در راه خدا و مبارزه با ظلم و بی‌داد را از زندگی خفت بار و زیر یوق ظالمان ترجیح می‌دهند و لحظه شماری می‌کنند برای جهاد در راه خدا.
و چه زیبا گفت سید شهیدان اهل قلم "سید مرتضی آوینی":
زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است.
سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند.
و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند تا در مقتل کربلای عشق آسان‌تر بریده شوند؟
و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین(ع) را از سر خویش بیش‌تر دوست داشته باشد؟
و مگر نه آنکه خانه‌ تن راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه‌ روح آباد شود؟
و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه‌ سرگردان آسمانی، که کره‌ زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند؟
و مگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور بر می‌آید؟
پس اگر مقصد را نه اینجا، در زیر این سقف‌های دلتنگ و در پس این پنجره‌های کوچک که به کوچه‌هایی بن‌بست باز می‌شوند نمی‌توان جست، بهتر آنکه پرنده‌ روح دل در قفس نبندد.
پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر.
پرستویی که مقصد را در کوچ می‌بیند، از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد.
 بچه های قلم



نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

<   <<   11   12   13      >