سفارش تبلیغ
صبا ویژن


:: پایگاه‌های منتخب ::

:: لینکستان::



با مروری بر اوضاع و احوال کشور و اتفاقات پیش آمده، متوجه می‌شویم کسانی‌ که قصد اجرای انقلاب مخملین و رنگین در کشور داشتند با یک سیاست دو محوره جلو آمدند و سعی داشتند این مدل را از حالت تئوری خارج کرده و در صحنه عمل به نمابش بگذارند.

یک طرف این مدل برد و طرف دیگر آن باخت که صحنه‌گردانان برای هر دو احتمال برآورد داشتند.

آنان برای احتمال "برد" که بهترین حالت بود چنین برآورد می‌کردند که با "برد" جریان منتصب به میرحسین موسوی در انتخابات صاحب قدرت خواهند شد و ریاست قوه مجریه و زیر مجموعه آن را بر عهده می‌گیرند و همانگونه که میرحسین موسوی نیز در مصاحبه‌های گذشته خود اعلام کرده بود با آمدن جوانان به خیابان‌ها بسیار راحت اختیارات رهبری را محدود می‌کرد.

آنان به خوبی می‌دانستند برای اجرای انقلاب رنگین باید سلطه پذیری جامعه ایرانی از طرف آمریکا و جوامع غربی همراه باشد و البته این هژمون هم اگر در بستر اندیشه‌ای چون لیبرال دموکراسی نباشد، پایدار نخواهد بود. چرا که اندیشه غرب برای مقابله با اسلام‌گرایی همین لیبرال دموکراسی است.

غربی‌ها به خوبی دریافتند که باید چنان برنامه‌ای برای موسوی بنویسند که اگر احتمال دوم یعنی "باخت" هم محقق شد بازهم از موقعیت پیش آمده استفاده کنند. فلذا طرح اغتشاش برای احتمال دوم را آماده کردند.

البته اغتشاش‌ها باید هدفدار حرکت می‌کرد. آنان پس از باخت باید همه چیز را زیر سئوال می‌بردند و عدم مشروعیت همه را اعلام می‌کردند و این کار آسانی برای آنان نبود و راهی جز آشوب و اغتشاش نداشتند.

در نتیجه با به خیابان کشیدن برخی افراد ناآگاه سعی در عملی کردن این تئوری داشتند و دارند. یکی از دلایلی که تاکنون نیز این آشوب‌ها بصورت کم و بیش ادامه دارد همین زیر سئوال بردن ارکان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است.

باید در نظر داشت راهی که دشمن آغاز کرده است قطعا در انتخابات‌های آینده نیز ادامه خواهد داشت اما به قول رهبر فرزانه انقلاب احمق‌ها خیال کرده‌اند اینجا هم گرجستان است.




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

سعید حجاریان، مهندسی مکانیک از دانشگاه تهران و دکترای علوم سیاسی از دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران می‌باشد. وی در زمان شاه به گفته خودش زندان نرفته است و این یعنی اینکه وی مبارزه‌ای نکرده است که در اثر آن به زندان بیفتد و یا اینکه به قدری باهوش و بر فنون رزم شهری آگاه بوده است که مامورین ورزیده‌ی ساواک نتوانستند نام وی در در پرونده‌های خود ثبت کنند.

پرونده سوابق اطلاعاتی حجاریان حاکی از آن است که در عملیات ضد کودتای نقاب (نوژه) با کشمیری همکاری نزدیک داشته است و در یک اتاق فعالیت داشته‌اند. اما کشمیری که بود؟ کشمیری عامل بمب گذاری در ساختمان نخست وزیری بود که منجر به شهادت رجایی و باهنر شد.

وجیهه مرصوصی همسر سعید حجاریان سابقه عضویت در منافقین را داشته است و خود حجاریان رفیق نزدیک تقی محمدی کاردار ایران در افغانستان بوده است.

تقی محمدی در رابطه با بمب گذاری در ساختمان نخست وزیری دستگیر شد. تا شروع به بازکردن پرونده کرد، جنازه او را کف سلول دیدند. بعد از مرگ محمدی پرونده ادامه پیدا نکرد. اگر او کشته نمی‌شد نفر بعدی باید "سعید مظفری" (حجاریان) را می‌گرفتند چون با هم بودند.

حجاریان در دفتر اطلاعات نخست وزیری در سمت معاون خسرو تهرانی در امور ضد جاسوسی فعالیت نموده است و در تاسیس وزارت اطلاعات نقش اساسی داشته است و در دوران وزارت ری شهری مدیرکل آن وزارتخانه بود.

حجاریان پس از دولت "میرحسین موسوی" به تدریج خود را از وزارت اطلاعات جدا ساخته و به مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری پیوست که موسوی خوئینی‌ها رئیس آنجا بود. وی در آنجا به سمت معاون سیاسی موسوی خوئینی‌ها منصوب شد.

علی رغم اینکه حجاریان در مصاحبه‌های خود اعلام می‌کند دلیل خروجش از وزارت اطلاعات، علاقمندی به کار در ریاست جمهوری بوده است اما علت خروج حجاریان از وزارت اطلاعات مخالفت وی با سپردن وزارت اطلاعات به علی فلاحیان بود.

بعد از خروج حجاریان از وزارت اطلاعات، چرخش فکری او آغاز می‌شود. وی با بورسیه‌ای که در اختیارش قرار می‌دهند به دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران می‌رود و چه کسی بهتر از "حسین بشیریه" می‌توانست این جوان جویای نام و مدهوش تئوری‌های سحرآمیز سیاسی غرب را از چشمه‌ی علوم انسانی مغرب زمین سیراب کند؟

در سال 1372 با دفاع از پایان نامه‌اش با عنوان "موعودیت در انقلاب ایران و روسیه" زیر نظر حسین بشیریه فوق لیسانس علوم سیاسی و دکترای آن را در آن دانشگاه می‌گیرد.

سپس حجاریان با نام مستعار " جهانگیر صالح پور" در نشریه کیان، قرائت جدید طیف موسوم به چپ مدرن را از ولایت فقیه و سیستم حکومتی وابسته به آن تشریح می‌کند. بطوریکه برخی از اندیشمندان دینی همان دوران به نقد مقالات وی در باب ولایت فقیه مشغول بودند، از آن مقالات بعنوان " مطالبی که بصورت رندانه‌ای پنبه ولایت فقیه را می‌زند" یاد نموده‌اند.

حجاریان در همین زمان در نشریه نیمروز با نام مستعار " نادر صدیقی" چند مقاله در باب "آزادی اسلامی" می‌نویسد و با اقامت در خارج از کشور باب گفتگو با اپوزیسیون را باز می‌کند.

حجاریان در زمان تصدی معاونت سیاسی دفتر تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، فقط یک پروژه به نام "توسعه سیاسی" را در دستور کار قرار دادکه موضوع آن نوسازی سیاسی یا دموکراتیزاسیون بود. پروژه سیاسی حجاریان و تیمش چنان انحرافی بود که خود وی اذعان دارد هاشمی رفسنجانی با آنان اختلاف داشت.

سعید حجاریان قبل از دوم خرداد 1376 مقالات بسیاری در هفته نامه " عصرما" به رشته تحریر در آورد. مجموعه این مقالات در کتابی با عنوان " جمهوریت؛ افسون زدایی از قدرت" به چاپ رسیده است.

حجاریان نظریه پرداز و تئوریسین حزب مشارکت محسوب می‌شود و تئوری‌های " فشار از پایین و چانه از بالا" و " فتح سنگر به سنگر" از جانب وی و پس از دوم خرداد 76 مطرح شده است. وی همچنین در جنگ روانی تبحر خاصی دارد و در دوره‌های مختلفی این مباحث را تدریس کرده است.

سعید حجاریان پس از دوم خرداد 76 بعنوان مشاور سیاسی سید محمد خاتمی رئیس جمهور وقت انتخاب گردید و آخرین مسئولیت اجرایی او، عضویت در شورای شهر تهران بود. وی در دوران اصلاحات به صورت جدی وارد عرصه مطبوعات شد و با مدیر مسئولی "روزنامه صبح امروز" مشغول فعالیت گردید. روزنامه انگلیسی فاینشنال تایمز نزدیک‌ترین روزنامه نگار به حجاریان را اکبر گنجی می‌داند.

یکی دیگر از دوستان نزدیک سعید حجاریان، "سعید شاهسوندی" از اعضای فعال گروهک منافقین بوده است. حجاریان درباره او می‌گوید: «شاهسوندی مسئول رادیوی منافق بود که در عملیات مرصاد دستگیر شد و مدتی زندانی می‌شود و بعد به آلمان می‌رود و دیگر کار سیاسی نمی‌کند». شاهسوندی هم درباره حجاریان چنین می‌گوید: « تنها کسی که می‌شود با او حرف زد حجاریان است. او فقط می‌فهمد من چه می‌گویم».  

علی فلاحیان وزیر اطلاعات در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی در مورد تغییر رفتار سعید حجاریان چنین می‌گوید: سعید حجاریان تا وقتی که در وزارت اطلاعات بود نیروی فعالی بود. اما بعد از آنکه حجاریان فعالیتش در دانشگاه شروع شد، نوشته‌هایی از او منتشر شد که با آن «سعید» که ما در وزارت می‌شناختیم خیلی متفاوت بود.

روح الله حسینیان در مورد رفتارهای خشن سعید حجاریان چنین می‌گوید: من و آقای محسنی ‌اژه‌ای به خاطر عملکردهای خشونت آمیز آقای حجاریان و ربیعی نتوانستیم آنجا بمانیم. چطور شده است که یک مرتبه در جامعه همه چیز برعکس شده و ما مبدل به چهره‌های خشن شده‌ایم و آنها چهره‌های ملایم و ضد خشونت شده‌اند!؟




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

پس از فتح خرمشهر، فرماندهان شرکت کننده در عملیات " الی بیت المقدس" به دیدار حضرت امام(ره) رفتند. حاج احمد متوسلیان، به رسم رفاقت بدنبال مهندس ناصر کاظمی (فرمانده سپاه کردستان) رفت تا ایشان هم همراه با فاتحان خرمشهر به محضر امام خمینی مشرف شود. به همین خاطر کمی دیر به ملاقات با امام رسید و همراه با کاظمی، فرصت دیداری خصوصی با امام برایش محیا شد.

پس از این دیدار، احمد متوسلیان طبق رهنمودهای امام مبنی بر ادامه جنگ با همان قدرت سابق، نیروهای خود برای عملیات بعدی به منطقه اعزام می‌کند و از آنان می‌خواهد خیلی سریع برای عملیات بعدی آماده شوند؛ عملیاتی در منطقه مرزی شلمچه، با نام عملیات رمضان.

در همین ایام به علت پیروزی‌های چشم گیر رزمندگان در جبهه‌ها، منافقین و ضد انقلاب دست به ترورهایی در میان مسئولین جمهوری اسلامی می‌زدند و این امر اطرافیان احمد متوسلیان را مجبور کرد تا از او بخواهند، مسائل حفاظت شخصی را رعایت کند. او نیز در پاسخ به آنان می‌گفت: "من با خدای خود عهد کرده‌ام، شهادتم به دست شقی‌ترین افراد روی زمین؛ به دست اسرائیلی‌ها باشد. این را هم می‌دانم که خدا این تقاضای مرا قبول می‌کند و من به دست آن‌ها شهید می‌شوم."

عجیب اینجاست که آن روزها نه خبری از حمله اسرائیل به سوریه و لبنان بود و نه هنوز  بحثی از اعزام نیروهای ایرانی به لبنان.

از سویی دیگر، صدام که پس از فتح خرمشهر به شدت مستاصل شده بود، از امام خمینی تقاضای صلح می‌کند و بطور یکجانبه نیروهای خود به عقب فراخوانی می‌کند، اما کامل خارج نمی‌شود؛ امام این پیشنهاد را نمی‌پذیرند. به همین علت، رژیم بعث عراق همراه با رژیم اشغالگر قدس، سناریوی پیچیده‌ای را طرح ریزی می‌کنند تا بواسطه‌ی آن، ایران را از ادامه پیشروی بازداشته و مسیر جنگ را منحرف کند.

خلاصه این سناریو از این قرار بود که سوم ژوئن 82 برابر با سیزده خرداد 61 یک مرد مسلح فلسطینی، "شولومو آرگف" ( سفیر اسرائیل در انگلیس) را در هتل به گلوله بست که البته این ترور ناکام ماند. پلیس انگلیس، در تحقیقات خود پیرامون حادثه به این نتیجه رسید که تفنگ ضارب فلسطینی را یک افسر اطلاعاتی سفارت عراق در لندن به او داده است و فرد تروریست توسط سازمان "ابونضال" اجیر شده بود. با وجود این مستندات، پلیس انگلیس پرونده را برای همیشه بست و هیچ مطلبی از آن منتشر نکرد.

رژیم صهیونیستی نیز، بدین بهانه، روز پنجم ژوئن به جنوب لبنان حمله کرد. طبق سناریوی نوشته شده، صدام از امام خمینی خواست آتش بس را بپذیرد و نیروهای مشترک ایران و عراق، در جهاد با اسرائیل به یکدیگر ملحق شوند؛ امام خمینی این پیشنهاد مضحک را هم نپذیرفت.

در دیگر سو، اسرائیل در یک پیمان محرمانه با حسنی مبارک ( رئیس جمهور مصر ) از او تعهد می‌گیرد در حین جابجایی سه لشکر زرهی ارتش صهیونیستی، در صحرای سینا، جهت حمله به لبنان، مصر هیچگونه تحرک نظامی حتی در حد شلیک یک گلوله انجام ندهد.

در عربستان نیز احتمال می‌رفت، ملک خالد بن عبدالعزیز پادشاه حکومت سعودی، بدلیل گرایشات ناسیونالیستی خود عکس العملی، ولو ناچیز و ضعیف انجام دهد. به همین خاطر او به نحو مرموزی توسط نیروهای اطلاعاتی آمریکا به قتل می‌رسد و ولیعهد وی یعنی " فهد بن عبدالعزیز" که کاملا مطیع سیاست‌های کاخ سفید است به جای او جایگزین می‌شود.

افکار عمومی بسیاری از مردم کشورهای مسلمان نیز، مسحور پیگیری پخش زنده و لحظه به لحظه بازی‌های سرنوشت ساز! جام جهانی فوتبال 1982 اسپانیا شده است.

در چنین شرایطی، ارتش رژیم صهیونیستی در تهاجم گسترده خود، با یک پیشروی سه روزه، خود را به بیروت رسانده و ضمن محاصره شهر و قطع آب و برق، دست به کشتار لبنانی‌ها و آوارگان فلسطینی می‌ زند و سوریه را نیز مورد حمله قرار می‌دهد.

سوریه ابتدا از متحد سنتی خود یعنی شوروی درخواست کمک می‌کند که با پاسخ سرد آنان مواجه می‌شود. در مرحله ی بعدی، از تمامی کشورهای اسلامی درخواست کمک می‌کند که تنها، جمهوری اسلامی ایران، به این دعوت پاسخ مثبت می دهد.

فرماندهان سپاه با نظر فرماندهی کل قوا به سوریه سفر می‌کنند و اوضاع و احوال آنجا را مورد بررسی قرار می‌دهند و به این نتیجه می‌رسند که بهترین تیپی که می‌شود، اعزام کرد، تیپ 27 محمد رسول الله (ص) است. چرا که هم در عملیت‌های "فتح مبین" و "الی بیت المقدس" شرکت کرده بودند و هم رزمندگان تیپ 27 اکثرا ساکن تهران بودند و بینش خوبی نسبت به اوضاع سیاسی داشتند. اما دلیل مهم تر، توانایی جنگ چریکی بود که تیپ 27 بدلیل حضور در مناطق عملیاتی غرب این ویژگی را داشت.

سرانجام مقام معظم رهبری که در آن زمان مسئول شورای عالی دفاع بودند، خطاب به احمد متوسلیان فرمانده تیپ 27 گفتند : شما بعنوان نماینده نظام جمهوری اسلامی ایران انتخاب شده‌اید تا به مقابله رژیم صهیونیستی بروید.

احمد متوسلیان طی پیامی به نیروهای اطلاعات تیپ 27 از آنان می‌خواهد سریع وسایل خود را جمع کنند و برای اعزام به لبنان، هر چه زودتر خود را به پادگان امام حسین(ع) در تهران برسانند.

سرانجام طی سه مرحله تیپ 27 و تکاوران تیپ 58 ذوالفقار ارتش راهی سوریه شدند. در بدو ورود نیروهای ایرانی، سوری‌ها خیلی خوشحالی کرده و رزمندگان اسلام را به گرمی مورد استقبال قرار دادند. اسرائیلی‌ها نیز بخش فارسی رادیو خود را راه اندازی کردند و دائما شروع به تبلیغات کردند. از جمله سخنان اسرائیلی‌ها این بود که ما با ایران جنگی نداریم و شما برای چه به سوریه آمده‌اید؟!

سوری‌ها قصد داشتنداز نیروهای ایرانی تنها بعنوان اهرم فشار استفاده کنند و اصلا نمی‌خواستند آنان وارد عمل شوند. این چیزی نبود که برای شخصی چون متوسلیان قابل قبول باشد؛ برای همین در جلسه‌ای این مسئله را مطرح می‌کند و طی سفری در سوم تیر 1361 به ایران نیز، آن را گزارش می‌کند.

احمد متوسلیان در ایران بود که خبر می‌رسد سه نفر از نیروهای تیپ 27 توسط شبه نظامیان مسیحی متحد اسرائیل اسیر شده‌اند. متوسلیان به شدت به هم می‌ریزد و به دوستان خود چند مرتبه می‌گوید: من اگر بروم دیگر باز نمی‌گردم. وقتی عباس برقی دلیل این حرف را جویا می‌شود، احمد چنین پاسخ می‌دهد: " قبل از عملیات "فتح المبین" از نبود امکانات ناراحت بودم. برای تجدید وضو به محوطه رفتم که برادر پاسداری را دیدم؛ به من گفت احمد ناراحت چه هستی؟ خدا و ائمه را فراموش کرده‌ای؟ شما در این عملیات پیروز می‌شوید و بعد از آن عملیات " الی بیت المقدس " را در پیش دارید و بعد از آن به لبنان می‌روی و دیگر بازگشتی نیست."

در سحرگاه همان شب احمد متوسلیان عازم سوریه می‌شود و به محض رسیدن به آنجا، در مذاکره با نمایندگان احزاب لبنانی، تهدید کرد اگر اسرای ایرانی آزاد نشوند، دست به اقدام نظامی خواهد زد. این تهدید موثر واقع شد و ربایندگان مجبور به آزاد کردن سه نفر نیروهای ایرانی شدند.

قرارگاه مرکزی کربلا نیز طی تلفنگرامی به فرماندهی سپاه منطقه 10 تهران خواستار شدند، تیپ 27 تا 15 تیرماه در منطقه عملیاتی جنوب حاضر شود.

صبح روز دوشنبه چهاردهم تیر 1361، سید محسن موسوی ( کاردار سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان) به محل استقرار قوای محمد رسول الله (ص) می‌رود و به متوسلیان می‌گوید: نیروهای فالانژ و اسرائیلی‌ها، سفارت کشورمان را در بیروت محاصره کرده‌اند. اگر داخل شوند تمام اسناد محرمانه دیپلماتیک ما بدست آنها می‌افتد. باید سریع برویم و آنها را منهدم کنیم.

 متوسلیان بلافاصله آماده رفتن می‌شود. افرادی همچون سعید قاسمی و شهید همت از او می‌خواهند این ماموریت را به آنان واگذار کند؛ ولی احمد قبول نمی‌کند و می‌گوید: حضرت امام به بنده امر کردند، گزارشی از وضعیت شیعیان جنوب بیروت تهیه کنم و برایشان ببرم؛ لذا بهتر است خودم این ماموریت را بروم.

احمد در حالی که دست سعید قاسمی را می‌فشرده است، خطاب به او می‌گوید: دلتان با خدا باشد. به او توکل کنید. هر چه مشیت خداوند باشد همان می‌شود؛ خداحافظ.

سپس متوسلیان همراه با تقی رستگار مقدم، سید محسن موسوی و کاظم اخوان سوار بر مرسدس سفارت با تکان دادن دست با نیروها خداحافظی می‌کنند و امروز 27 سال از آن روز می‌گذرد و هنوز خبری از آنها نشده است.




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

خرداد، ماه خاطره‌ها و دارای فراز نشیب، حادثه‌ها و ماجراها ست که هر کدام به نوبه خود از اهمیت بسیار بالایی برخوردار و زمینه ساز وقایع سرنوشت سازی بوده و جریانات حیاتی را در کشور رقم زده است.

امام خمینی که در سال 57 با استقبال کم نظیر مردمی وارد میهن اسلامی گردیده و پایه‌های نظام جمهوری اسلامی را مستحکم نمود در 14 خرداد 68 در استقبال مشابهی به دیار ابدی شتافت و در کمال یاس و ناامیدی خواص و عوام، یکی از معجزات قرن در 15 خرداد بلافاصله پس از رحلت یار سفر کرده بوقوع پیوست و مقام معظم رهبری سکان سفینه انقلاب را بر دست گرفتند و انشاالله به دست توانای معظم له تقدیم صاحب الامر می‌گردد.

رهبر فرزانه انقلاب همانند امام خمینی همواره کشور را به گونه‌ای رهبری و هدایت کردند که نه در داخل اختلافات بنیادی ایجاد شود و نه در خارج کسی جرات تعرض به این اب و خاک را داشته باشد. طبق اعلام ستاد کل نیروهای مسلح، غربی‌ها بارها در برابر ایران آرایش نظامی گرفتند اما با درایت رهبری بود که نتوانستند کوچکترین جسارتی داشته باشند.

در این دوره انتخابات هم ایشان از ماه‌ها قبل تذکرات مکرر می‌دادند و نامزدها را از ایجاد تنش در کشور نهی می‌کردند. در مقطعی نسبت به تبلیغات زودهنگام انتقاد کردند. در مقطعی دیگر کار به جایی رسید که ایشان صراحتا داشتن اخلاق انتخاباتی و حفظ دین را متذکر شدند.

اما عده‌ای از آقایان گوششان بدهکار این حرف‌ها نبود و کار خود را می‌کردند. کار را به جایی رساندند که مقام معظم رهبری شخصا در خطبه‌های نماز جمعه مسائل را برای مردم باز کردند. قلب ایشان را به درد آوردند.

همان‌هایی ادعای قانون مداری و پیروی از ولایت داشتند امروز باعث رنجیده خاطر شدن حضرت ولیعصر(عج) و نائب بر حق ایشان شدند.

البته باز هم بدلیل وجود چنین مقام معنوی و قانونی در کشور باعث شد ناآرامی‌ها در کشور خاتمه پیدا کند. هر چند این ناآرامی‌ها مدت کوتاهی به طول انجامید که آن هم برای شناخته شدن چهره واقعی بعضی افراد برای مردم خوب بود، اما باز هم اگر چنین ولی در جامعه نداشتیم مطمئنا کار بسیار خراب شده و معلوم نبود کشور به کدام سمت حرکت می‌کرد.

همیشه کوفیان را لعن می‌کنیم که چرا امام را تنها گذاشتند و امروز به چشم خود می‌بینیم عده‌ای چگونه این کار را انجام می‌دهند. چگونه عده‌ای در کمال وقاحت سخنان رهبر فرزانه انقلاب را که همگان را پدرانه نصیحت کردند را فصل الخطاب نمی‌دانند و همچنان به عمل خود ادامه می‌دهند.

اینگونه انتظار ظهور امام زمان(عج) را می‌کشیم؟




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

پس از سخنرانی رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در خطبه‏های نماز جمعه تهران، برای کسی جای شک و شبهه باقی نمی‏ماند که چگونه عمل کند. کسانی که هنوز کوچکترین دلسوزی برای انقلاب و کشور داشتند به مقام معظم رهبری نامه نوشتند و یا بیانیه صادر نمودند و اعلام برائت کردند از این اغتشاشات و آشوب‏های اخیر.

اما میرحسین موسوی و مهدی کروبی، همان‏هایی که ادعای قانون مندی داشتند و دارند، همان‏هایی که مدعی دلسوزی انقلاب و کشور هستند، هنوز خود را در صف آشوبگران می‏دانند و همچنان دست از تحریک جوانان برای به آتش کشیدن برنداشته‏اند.

عده‏ای ادعا داشتند که موسوی را شورای نگهبان تایید کرده و داخل این انقلاب بوده است. البته ما نیز منکر نبودیم اما با به آتش کشیده شدن مسجد لولاگر تهران بر همگان آشکار شد که عشق و شهوت قدرت این آقایان را کور کرده تا جایی که حاضرند که مسجدی که خانه خداست تعرض نمایند و چند نفر را به شهادت برسانند.

اگر تا دیروز شک و شبهه‏ای در مسلمان بودن آقایان وجود داشت امروز نباید چنین شکی باشد. کسی که حاضر است مسجد را به آتش بکشد و چند حزب اللهی را داخل مسجد زنده زنده بسوزاند آیا مسلمان است؟

دیروز سالروز 30 خرداد 60 و ورود منافقین کور دل به فاز مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ایران بود و موسوی و یارانش نیز در این روز با آنان همراه شدند. حامیان موسوی نیز دیروز رسما اسلحه بدست گرفتند و علیه مردم در خیابان‏ها استفاده نمودند. آیا چنین کاری محارب بودن موسوی را به اثبات نمی‏رساند؟

تاریخ دوباره تکرار شده است. صفین را دوباره می‏بینیم. روزی با قرآن سر نیزه کردن، دیروز با شال سبز و امروز با فریاد الله اکبر. حکومت علی(ع) را می‏بینیم. نائب بر حق امام زمان(عج) را دیدیم که در میان صفوف پر شور نماز جمعه با صاحب و ولی خود حضرت ولیعصر(عج) عهد و پیمان بست و جان خود را بر کف دست گرفت تا برای این انقلاب و کشور خرج کند.

آقای موسوی! آقایان و خانم‏های آشوبگر و اغتشاشگر! آگاه باشید؛ اگر هنوز هم ذره‏ای دلتان با مردم است به آغوش مردم بازگردید که این ملت همیشه آغوشش به روی توابین باز است. اما اگر چنین نکردید و همچنان به حرکات شوم خود ادامه دادید، بدانید که مجازات سنگینی منتظر شماست. کسی که دل رهبر انقلاب را خون کند اشد مجازات در دنیا و آخرت انتظار او را می‏کشد. 




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >