سفارش تبلیغ
صبا ویژن


:: پایگاه‌های منتخب ::

:: لینکستان::




مدت زیادی از عزل بنی صدر خائن نگذشته بود که در فروردین ماه سال 61 عملیات قدرتمندی توسط جوانان رشید سپاه اسلام صورت گرفت که فتح المبین نام گرفت و به حق امام خمینی (ره) آن را فتح الفتوح نامیدند.

در آن مقطع زمانی که فرماندهان سپاه تصمیم بر اجرای عملیات داشتند، عراق پیش دستی کرده و به چزابه حمله کرد و باعث شد توجه فرماندهان به منطقه معطوف شود و مقرر شد حسن باقری با چند گردان در منطقه چزابه عمل کند و آنجا را آزاد نماید و این چنین هم شد.

پس از آن باز هم فرماندهان سپاه برای عملیات تردید داشتند و چنین شد که محسن رضایی به نمایندگی از کلیه فرماندهان خدمت حضرت امام(ره) رسیدند و موضوع را مطرح کردند که با موافقت و رضایت ایشان در مورد اجرای عملیات مواجه شدند.

محسن رضایی میان فرماندهان برمی‌گردد و قضایا را تعریف می‌کند ولی باز هم تصمیم بر استخاره می‌شود و در جواب استخاره آیه شریفه: انا فتحنا لک فتح مبینا می‌آید و نام عملیات فتح المبین گذاشته می‌شود.

در این عملیات محور میشداغ باز می‌شود ولی محور ذعن و دشت عباس که تحت فرماندهی شهید مجید بقایی در قرارگاه فجر بوده است با مشکل مواجه می‌شود و برخی گردان‌ها در دام سنگرهای لانه روباهی عراق می‌افتند و نفرات گردان‌ها همگی به شهادت می‌رسند.

کار به جایی می‌رسد که حسن باقری و رحیم صفوی هر کدام بعنوان فرمانده گردان در آن منطقه عمل و محور را باز می‌کنند و نیروها را از شیارها عبور می‌دهند.

در این عملیات سایت‌های چهار و پنج، دشت عباس، ذعن و بسیاری از مناطق جبهه شمال خوزستان در این منطقه عملیاتی بزرگ از لوث وجود ارتش عراق پاک شد.

سردار فتح الله جعفری در توضیح این عملیات چنین می‌گفت که وقتی از بالای تپه‌ها به دشت نگاه می‌کردی غیر از تانک که در فاصله بسیار نزدیک به هم قرار داشتند چیز دیگری را نمی دیدی.

هر چند این عملیات توضیحات بیشتری دارد اما نکته ی مهم  حضور فرماندهان بسیار جوان در میان سپاه است که با آن سن پایین در طرح ریزی عملیات نقش اساسی داشتند.

اگر آن‌ها چنین اقداماتی انجام دادند و موفق بودند بدلیل موقعیت سنجی و غافل نبودن از یاد خدا بوده است و این کاری نیست که در آن روزها شدنی و امروز نشدنی باشد. آنها دیروز جنگیدند و برای ما آزادی و آسایش را به ارمغان آوردند و امروز ما باید ادامه دهنده راه آنان باشیم و می‌توانیم.

دشمن امروز درصدد است روحیه ناامیدی و فاصله انداختن بین جوان و روحیات شهدا را القا نماید و برای ما چنین جا بیندازد که آنها می‌توانستند و امروز شما شرمنده آنان هستید و نمی‌توانید.

امروز ما باید با استعانت از درگاه خداوند متعال و کمک شهدای گرانقدر در جهت ادامه راه شهدا و زنده نگه داشتن ارزش های اسلامی گام های اساسی برداریم. انشاالله




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

اولین هجوم در شامگاهی زمستانی. دو روز بود که باران سیل آسا یک ریز می بارید. زمینِ گل آلود و چسبناک، امکان پیشروی را از مردان مصممی که مواضعشان را برای اثبات بسیجی بودن ترک کرده بودند، می گرفت.
لباسهایی که بر اثر خیس شدن بسیار سنگین شده اند و به ناچار باید( همه) انها را از تن بکنی...تاریکی فرو می آید.
وقت نماز است...
الهی و ربی من لی غیرک... همه به نماز می ایستند. چه نماز عاشقانه ای...

قسمتی از خاطرات شهید بلندی 

(شهید ایوب بلندی در این خاطرات وضعیت خود و دیگر نیروهای شهید چمران در نبردهای نامتقارن را توصیف می کند)




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

‏اربعین حسینی هم از راه رسید. تقریبا در تمام شهرها و در تمام محلات عزاداری برپا می‏شود و همه بر مصیبت عاشورا خواهند گریست. اما آنچه باعث ترس و وحشت دشمنان می‏شود گریستن بر مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش نیست. بلکه زنده شدن پیام "هیهات من الذله" است.

دشمن می‏ترسد مبادا این پیام در تمام جهان فراگیر شود. می‏ترسد دوباره انقلابی مانند انقلاب اسلامی ایران رخ دهد و کشوری و مردمی از زیر سلطه آنان خارج شود. برای همین است که همیشه درپی زیر سئوال بردن ائمه اطهار(ع) و بخصوص امام حسین و قیام ایشان است. کسانی که با سایت های بالاترین و فرندفید آشنایی داشته باشند به خوبی این مسئله را درک کرده‏اند و دیده‏اند چگونه اینان در مقابل عقاید شیعه و اسلام واکنش نشان می‏دهند.

البته دشمن همیشه اینگونه احمقانه جلو نمی‏آید و بصورت آشکارا مخالفت خود را نشان نمی‏دهد. بلکه سعی می‏کند از راه های نرم وارد شود. آنان یکبار از این راه نتیجه گرفته اند. پیروزی دشمن بر مسلمانان در جریان آندلس اسپانیا نشان داده است مسلمانان از این راه آسیب پذیر هستند. همان چیزی که رهبر فرزانه انقلاب بارها در جمع مسئولین و مردم هشدار داده‏اند و متاسفانه همچنان در خواب خرگوشی بسر می بریم.

البته جوانان مسلمان مقصر نیستند چراکه وقتی حکومت اسلامی آنان را از کاری نهی می‏کند باید برای جوان جایگزین معرفی کنند که نکرده اند. و این نقطه ضعف باعث شده تا همچنان در مقابل ناتو فرهنگی منفعلانه عمل کنیم.

هرچند درک پیام عاشورا می‏تواند خیلی از مسائل را حل نماید اما باید توجه داشت ممکن است هر جوانی در شرایطی نباشد تا بتواند به خوبی این مسئله را درک نماید. نباید همه را جوانانی فرض کرد که در خانواده های مذهبی رشد کرده اند. باید به نکته دقت کرد که خانواده هایی هم هستند تفکر مذهبی را تفکری خرافی برای فرزندانشان جلوه می دهند و آنان را از گرایش به این امر نهی می کنند و البته در کنار اینکار، تفکری ضد مذهبی را جایگزین می کنند . تفکری که به قول آنها مدرن و مطابق با علم روز دنیاست.

مسائلی که مطرح شد گوشه ای از فعالیت دشمن برای خاموش کردن چراغ هدایت و به زیر آب بردن کشتی نجات است که باید در مقابل آن جبهه گرفت. همانگونه که امام خمینی فرمودند این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.

باید بدانیم تا زمانی که پدافندی عمل می کنیم وضعیت همین خواهد بود و به جلو حرکت نخواهیم کرد. در زمان بعد از انقلاب اسلامی زمانی که ما هنوز روحیه آفندی داشتیم دشمن نیز سریعا وارد عمل شد و جنگ را بر ما تحمیل کرد.

چندین سال بعد از سال‏های دفاع مقدس حالت پدافندی داشتیم و دشمن نیز دائما در حال آفند به فرهنگ ما بود و ما نیز چون از عاشورا و بقیه دین فقط بُعد احساسات را گرفته بودیم اصلا متوجه آفند دشمن نبودیم و دشمن نیز آرام و نرم حمله می کرد و به محض اینکه دشمن متوجه شد ما دوباره داریم از حالت تدافعی خارج می شویم شروع به بحران سازی برای ما نمود.

متاسفانه امروز نیز مشاهده می شود کسانی با شعارهای تدافعی به میدان رقابت انتخاباتی آمده اند. باید به این حضرات گفت اگر امروز اینگونه شعار می دهید و به رفتار دیروزتان افتخار می کنید این نشان از آن است که درک درستی از پیام عاشورا ندارید. شما همان‏هایی هستید که اگر در واقعه عاشورا بودید دائما برای امام فلسفه بافی می کردید و ایشان را از قیام منصرف می کردید و می‏گفتید اینکار را باید با گفتگو انجام داد نه قیام.

در سال های تحریم دانشمندان ایرانی توانستند پیشرفت های علمی قابل توجهی داشته باشند و ایران را در فهرست کشورهایی قرار دهند که به فضا نیز دست پیدا کرده است. مگر این پیشرفت ها در راحت طلبی بدست می آمد؟

شعارهای امروز برخی افراد ریشه در رفتار ما مردم دارد. اگر ما کمی از راحت طلبی دست برداریم و خود را برای سختی کشیدن همراه با عزت و افتخار آماده کنیم این افراد به خود جرات نمی دهند اینگونه سخن پراکنی کنند.

باید همواره به یاد داشته باشیم بعد از هر سختی فرج و گشایشی هست.




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

87/11/21 12:7 ص

علی آقا (سحمر) و بچه های قلم لطف کردند و بنده را به بازی نوستالژی دهه فجر دعوت نمودند. البته به قول آهستان بهتر بود خاطرات پدران و مادران ما مطرح می شد اما حال که دوستان اینگونه تصمیم گرفته اند من نیز خاطره ای در این زمینه را بیان می کنم.

در دوران مدرسه هیچ وقت نتوانستم آرام و قرار داشته باشم. روزهایی هم که مانند دهه فجر از راه می رسید دیگر سر از پا نمی شناختم و به هر طریقی دوست داشتم بقیه را هم به جنب و جوش بیندازم.این قضیه در دوران راهنمایی بیشتر شد زیرا با وجود دو اهرم قدرت یعنی مدیر و ناظم مدرسه که هر دو نفر آن ها دایی های بنده بودند، محور هر حرکت صنفی! دانش آموزی در مدرسه من شدم.

ماجرا از آنجا آغاز می شود که در مدرسه معلم تاریخی داشتیم که همیشه انقلاب اسلامی را یک انقلاب آمریکایی جلوه می داد. البته در آن روز ما خیلی از این چیزها سر در نمی آوردیم ولی می دانستیم آمریکا دوست ما نیست. برای همین تصمیم گرفتیم در دهه فجر حسابی خدمت این معلم عزیز! برسیم.

بعد از پایان مدرسه ما چند نفر که باید طرح های عملیاتی را ارائه می دادیم در گوشه ای از مدرسه پنهان شدیم تا همه مدرسه را ترک کنند. وقتی تمام دانش آموزان و معلمان رفتند آرام آرام به کلاسی رفتیم و جلسه را آغاز کردیم.

هر کس نظری می داد اما بدلیل همان اهرم های قدرت طرح من پذیرفته شد. طرحی که منجر به کتک خوردن معلم مذکور می شد.

روز 12 بهمن فراررسید. روزی که جشن بر پا می شد و ما باید عملیات را اجرا می کردیم. زنگ مدرسه زده شد و همه مرتب و منظم در صفوف ایستادند. من همه مثل بقیه و برخلاف همیشه رفتم داخل صف. البته دایی جان کمی از این قضیه تعجب کردند ولی چیزی نگفتند.

زمانی که آقای ... معلم تاریخ برای سخنرانی آمد طبق نقشه، بچه ها از او خواستند تا میان دانش آموزان بیاید و صمیمی تر با آن ها گفتگو کند و به سئوالاتشان پاسخ دهد. او نیز از همه جا بی خبر و خوشحال به میان ما آمد و ما نیز با اشاره و گفتن رمز عملیات! کار را شروع کردیم و هر کس به طریقی او را نوازش کرد. چنان که سر و صورتش سرخ شده بود ولی نمی دانست باید چه کسی مورد بازخواست قرار دهد.

در همان لحظه ناظم و مدیر و بقیه معلمان به کمک او آمدند و نجاتش دادند و ما را به کلاس فرستادند. در کلاس عده ای خوشحال که او را ادب کرده اند و عده ای نیز خوشحال که نظم مدرسه را به هم زده اند. چند روز بعد شنیدیم معلم تاریخ سر یکی از کلاس ها گفته بود اینها حالا که بچه هستند با مخالفین اینگونه برخورد می کنند وای به روزی که بزرگ شوند.

من نیز در پایان از صفحه هفدهم - دریای دل - سجاده ای پر از یاس - شجره طیبه - مجنون - صفحه بیست و یک - صفحات خط خطی - نم نمکارباب با وفا و محمد آل حبیب دعوت می کنم تا در این جنبش شرکت نمایند




نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]

<      1   2   3   4   5   >>   >